|
از این دست خبرها زیاد مى آمد. خیلى وقت ها چیزى نبود و دست خالى بر مى گشتیم، یا جنازه بعثى ها بود. آن روز هم خبر رسیده بود که در منطقه مقدارى استخوان پیدا شده. رمز حرکت ما نام مبارک حضرت رقیه(س)، دختر سه ساله امام حسین(ع).
رسیدیم به محلى که گزارش شده بود. کنار یک ساختمان خرابه بود. پیکر دو شهید پیدا شد. نشستیم یک روضه خرابه شام خواندیم. گفتم: «حتما چند شهید دیگر هست، باید بگردیم». بچه ها تعجب کردند. گشتیم. اثرى نبود خبر رسید یک پیکر هم از یک منطقه دیگر تحویل قرارگاه تیپ شده. بیایید تحویل بگیرید. در راه به دلم افتاد یکى از پیکرها باید مشکلى داشته باشد. وقتى پیکر ها را دیدم یکى از آن ها عراقى بود!
رمز حرکت: یا رقیّه
محل کشف شهدا: کنار خرابه
تعداد شهدا: سه شهید، به نام دختر سه ساله ... |
نویسنده » » ساعت 1:25 صبح روز پنج شنبه 87 مرداد 31
من خواب دیدم که آمدو گفت یک ماه دیگر من می ایم .دقیقا یک ماه بعد پیکرش بر بلندای دستان خانواده و یارانش به سوی گلزار شهدا رهسپار بود.
شهید فریبرز الله بخش پورزارع
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 10:0 صبح روز دوشنبه 87 مرداد 28
مى گفت «استخوان ها بوى خوشى مى دهد» از بچه هاى نیروى انتظامى بود که جلوى ماشین ما را گرفته بود و از ما مى خواست سنگرى را که چند تکه استخوان توى آن بود، بررسى کنیم. از ماشین پیاده شدیم. از میدان مین عبور کردیم تا به سنگرهاى حفره اى رسیدیم. مشغول کندن زمین شدیم. اولین چیز، ماسک روى صورت شهید را دیدیم که با جمجمه شهید از خاک بیرون زد وقتى مطمئن شدیم پیکر مطهر شهید است، با اشتیاق بیشترى خاک ها را کنار زدیم، به لباس هاى شهید که رسیدیم، محتواى داخل جیب شهید، شانه، جانماز، خودکار و شیشه عطرى بود که هنوز نصفه مانده بود. کنار این شهید هم پیکر دیگى بود که دندان هاى مصنوعى داشت. مشغول کندن زمین بودیم که دوستم با حالت عجیبى به من گفت: «تکان نخور!» دقیقاً یک مین زیر زانوى پاى راستم بود; سالم و تمیز، مثل این که کسى آن را تازه کار گذاشته باشد; اما شهدا نمى خواستند این مین منفجر شود !
اللــــــــــــهم صـــــــــل علی محـــــــمد و آل مــــــــحمد و عـــــــجل الفـــــــرجهم
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 12:0 عصر روز یکشنبه 87 مرداد 27