درست مى گفت; درست بود، اما یک دست مصنوعى، با تمام وجود افتادیم به جان زمین که شاید صاحب دست را پیدا کنیم. پیدا شد. شهید پازوکى گفت: «اى کاش این صحنه را همه دنیا مى دیدند. دشمنانمان مى فهمیدند با چه ملتى روبه رو شدند و دوستانمان بیشتر به عظمت این بچه ها و سنگینى بار امانت واقف مى شدند. با یک دست به عمق دشمن زدن، تنها و تنها به عشق او که دوستش داشتند...»
اللــــــــــــهم صـــــــــل علی محـــــــمد و آل مــــــــحمد و عـــــــجل الفـــــــرجهم
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 2:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 16
دنبال چند شهید مى گشتند که نشانى تقریبى محل شهادتشان را داشتند. چند بار به آنجا رفته بودند و دست خالى برگشته بودند. به من گفتند شما هم با ما بیا، شاید قدمت خیر باشد.
منطقه کاملا رملى بود. کمى گشتیم، اما چیزى پیدا نکریدم. باد ملایمى مى زوید. کم کم وزش باد شدت گرفت. خودمان را به درختى که نزدیکمان بود، رساندیم تا در امان باشیم. وزش باد که کم شد، بلند شدیم و کمى اطرافمان را دید زدیم. چیزى که قبل از وزش باد زیر رمل ها مدفون بود، نظرمان را به خود جلب کرد. به طرفش دویدیم. پیکر مطهر همان شهدایى بود که دنبالشان بودیم.
نقل ازشهید على رضا غلامى، مسئول تفحص لشکر امام حسین(ع)
|
اللــــــــــــهم صـــــــــل علی محـــــــمد و آل مــــــــحمد و عـــــــجل الفـــــــرجهم
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 6:0 عصر روز جمعه 87 شهریور 15
|
... ستار، افسر استخباراتى عراق، که بچه ها را در داخل خاک عراق همراهى مى کرد، به نظر فرد بى اعتقادى بود. با شروع کار که از اول صبح شروع شد، به نقطه اى اشاره کرد و گفت:: «از این مکان بوى عطر مى آید و هر جا بوى عطرباشد، شهید ایرانى در آنجا پیدا مى شود». بچه ها آن محل را با بیل مکانیکى حفارى کردند. پیکر دو تن از شهداى عزیز کشف شد. هر چند که بوى مشک و عطر شهدا براى بچه ها تفحص امرى طبیعى بود، اما این افسر عراقى کاملا تعجب کرده بود. به نتیجه رسیدیم که حتى عراقى ها هم بوى خوش شهدا را درک مى کنند.
حاج محمود توکلى، مسئول تفحص لشکر امام حسین(ع)
اللــــــــــــهم صـــــــــل علی محـــــــمد و آل مــــــــحمد و عـــــــجل الفـــــــرجهم |
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 6:0 عصر روز پنج شنبه 87 شهریور 14