اما من نگارنده غبطه می خورم و حسرت که نتوانستم از حاجی واقعی بیت الله الحرام که 4 اسماعیل خود را به مذبح مبارزه ی حق و باطل فرستاده و 4 قربانی را به درگاه ایزد متعال تقدیم کرده است هم صحبت شوم.
به بهانه ی مصاحبه از پدر چهار شهید دفاع مقدس خواستیم به منزل شهید برویم اما از آنجایی که پدر شهید دیگر توانی ، حتی برای صحبت کردن نداشت ، فرصت را غنیمت شمردیم و از برادر شهید و همسر شهید جهانگیر شیردم از احوالات 4 شهید جویا شدیم .
حاج محمد 90 ساله که دیگر بخاطر حوادثی که برایش اتفاق افتاده است حافظه اش مختل شده است و حال اسامی فرزندان خود را به خوبی بیاد نمی آورد در اردیبهشت 87 که بوی بهار نارنج تمامی استان فارس را گرفت ، توفیق زیارت امام خود رایافت و با امام خامنه ای ملاقات کرد .
همسر شهید جهانگیر شیردم در خصوص زندگی شهید گفت : جهانگیر در سال 1335 در آبادان به دنیا و بدلیل شغل پدر تحصیلات خود را در تهران در رشته ریاضی و فیزیک گذراند و خدمت سربازی او مصادف با دوران انقلاب بود و به فرمان امام که فرمودند : ارتش را ترک کنید از خدمت فرار کنید او هم به فرمان ولی خود لبیک گفت و فرار کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دوره سربازی را به پایان رساند .
همسر شهید جهانگیر در خصوص اخلاق و ویژگی های رفتاری او می گوید :
یک دورغ کوچک فاجعه ای ببار آورد
” جهانگیر خیلی خوش اخلاق بود به پدر و مادرش بسیار احترام می گذاشت . از دروغ پرهیز می کرد و به همه توصیه می کردکه در هیچ شرایطی دروغ نگوئید چه بسا که یک دورغ کوچک فاجعه ای ببار آورد و هنگامی که در تهران بود در کلاس های طلبگی حاضر می شد . “
شهید جهانگیر سال 1359 به عضویت سپاه در آمد و پس از به شهادت رسیدن برادرش بیژن بهمن ماه سال 1360 داوطلبانه از سوی سپاه پاسداران تهران به جبهه اعزام شد .
یکی از همرزمان شهید به بیان خاطره ای پرداخت که جهانگیر در جبهه به همرزمان خود توصیه می کرد که او را حسین صدا بزنند .
همرزم شهید از نحوه ی مدیریت شهید و نماز شب ها و قران خواندن های او هم می گوید که به عنوان معاون گردان مهندسی قرارگاه نجف در عملیات های والفجر 6 و 7 شرکت داشته که پس از شهادت پیکر مطهر شهید به علت حملات دشمن در منطقه طلائیه جا می ماند.
همسر شهید که در سال 1380 پس از 18 سال دور و فراق پیکر همدم خود را در آغوش گرفت می گوید وقتی از شهادت ایشان با خبر شدم آن لحظه باور نمی کردم . به برادرشان گفتم : اگر شوهر من شهید شده می خواهم جسد او را ببینم و چون جسدی وجود نداشت سکوت کردند . ” تا این که برادرش نواری را که نحوه شهادت ایشان را از زبان همرزمانش ضبط کرده بود برای من آوردند “
به او گفتم : چرا برگشتی ؟؟گفت می خواهم نهار امروز را باهم بخوریم و بعد بروم
برای اخرین بار که می خواست عازم جبهه شود نزد من آمد و خداحافظی کرد و رفت اما طولی نکشید که پس از چند ساعت برگشت . به او گفتم : چرا برگشتی ؟؟
گفت می خواهم نهار امروز را باهم بخوریم و بعد بروم ، انگار می دانست آخرین نهاری است که با ما می خورد و دیگر بر نمی گردد .
شهیدان بیژن شیردم در سال 1359در جبهه ی ذوالفقاری ، شهید جهانبخش شیردم 1364 در منطقه ی اروند و علی اکبر شیردم در سال 1365در کربلای 5 شربت شهادت را نوشیدند و به لقا الله پیوستند
که بدلیل وجود قبر این شهدای عزیز و خانواده محترمشان در تهران نتوانستیم مصاحبه ای از فرزندان و همسران شهیدان شیردم تهیه نماییم.
متنی که بر روی قبر مطهر شهید شیردم حک شده است :
این فرو ریخته گلهای پریشان در باد
کز می جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه ی نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند
اکبر و بیژن و عباس و جهانگیر عزیز
چار لاله به یک خانه نور افشانند .