>
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



آرشیو خرداد ماه 90 - تفحص شهدا

خادمین شهدا
آرشیو خرداد ماه 90 - تفحص شهدا
شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر و اجعلنامن خیرانصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه ************** باکی از این نداریم که شهادت نصیب عزیزان ما شده است. این یک شیوه ی مرضیه ای است که در شیعه ی امیرالمؤمنین از اول پیدایش اسام تاکنون بوده .من در میان شما باشم یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد، نگذارید پیش کسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند. امام خمینی قدس سره ************* شهید حمید باکری جانشین فرماندهی لشکر 31 عاشورا بود و چه زیبا گفت از دوستانش که دراین سال های بعد از جنگ چگونه خواهند شد!! دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا می رسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته می شوند: دسته ای به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از گذشته خود پشیمان می شوند!! دسته ای راه بی تفاوتی را بر می گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند!!! دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها دق خواهند کرد!!! پس از خدا بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید . چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود!!!
آرشیو خرداد ماه 90 - تفحص شهدا وصال ؛ پایگاه جامع وب نوشته های  جهادگران فضای مجازی ما می توانیم www.it-help.blogfa.com
بیانیه جنبش حمایت از تهیه کننده برنامه سمت خدا
تماس با نویسنده

موضوعات مطالب
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گلایه‌ . 8 سال دفاع مقدس . انتفاضه سایبری . ایران . بانه . بیانیه . بیمارستان . پیرترین رزمنده دفاع مقدس . پیکر مطهرش . تنها زن . تیم اطلاعات عملیات . جبهه وبلاگی غدیر . جبهه وبلاگی غدیر اعلام کرد جنبش سایبری من به دانشجوی پولی معترضم . جنبش سایبری بصیرت حسینی . جنبش سایبری علمداران بسیج» . حاج حسین خرازی . حاج صفرقلی رحمانیان . حاج عباس کریمی . حماسه حضور زنان . حماسه دفاع . حماسه هویزه . حماسه هویزه و تأثیر آن . خاطرات رهبر انقلاب . خشونت سانسور شده . داشتیم میرفتیم کربلا اتوبوس مان را منفجر کردند ..... . دانلود مداحی شهدا . دفاع . دلاور مردان . رهبری . روایت . روز قدس . روند جنگ عراق علیه ایران . روند جنگ عراق علیه ایران (1) . زریبافان . زنان . زیبا و دلنشین . سالگرد شهادت . سالم پیدا شد . سردار بزرگ اسلام . سردار سرلشکر احمد کاظمی . شرمنده . شهدا . شهید . شهید امیر حاج امینی . شهید غلامرضا یزدانی . شهید قاسم نصرالهی . شهید همت . شهید کبیری . عملیاتها . عکس اسرای ایران در عملیات بدر . فرمانده سپاه . فرمانده لشکر محمد رسول الله(ص) . فسا . گلعلی بابایی . لحظه شهادت . لیست کامل . محمد مهدی کاظمی . محمدعلی شاه ، افغانستان ، جبهه ، جنگ ایران و عراق ، مجاهد ، زندا . ناگفته هایی از زنان . هشت دفاع مقدس . هشتم اسفندماه . همسران سرداران شهید . وصیت نامه . ولایت فقیه . یادواره وبلاگی . یک فرزند شهید . کمپین، حامیان توافق خوب .
آرشیو وبلاگ
آرشیو مرداد ماه87
آرشیو شهریور ماه 87
آرشیو مهر ماه 87
آشیو آبان ماه 87
آرشیو آ ذر ماه 87
آرشیو دی ماه 87
آرشیو بهمن ماه 87
آرشیو اسفند ماه سال 87
آرشیو فروردین ماه 88
آرشیو اردیبهشت ماه 88
آرشیوخرداد ماه 88
آرشیو تیر ماه 88
آرشیو مرداد ماه 88
آرشیو مهر ماه 88
آرشیو آبان ماه 88
آرشیو آذر ماه 88
آرشیو دی ماه 88
ارشیو بهمن ماه 88
آرشیو اسفند ماه 88
آرشیو فروردین ماه 89
آرشیو اردیبهشت 89
آرشیوخرداد ماه 89
آرشیو تیر ماه 89
آرشیو مردادماه 89
آرشیو شهریور ماه 89
آرشیو مهر 89
آرشیو آبان 89
آرشیوآذر ماه 89
آرشیو دی ماه 89
آرشیو بهمن ماه89
آرشیو اسفندماه89
آرشیو فروردین ماه 90
آرشیو اردیبهشت ماه 90
آرشیو خرداد ماه 90
آرشیو تیر ماه90
آرشیو مرداد ماه 90
آرشیو شهریور ماه90
آرشیو مهرماه 90
آرشیو آبان ماه 90
آرشیو آذر ماه90
آرشیو دی ماه 90
آرشیو بهمن ماه 90
آرشیو اسفند ماه 90
آرشیو فروردین ماه 91
آرشیو اردیبهشت ماه 91
آرشیو خرداد ماه 91
آرشیو تیر ماه 91
ارشیو مرداد ماه 91
آرشیو شهریورماه 91
آرشیو مهر ماه 91
آرشیو آبان ماه 91
آرشیو آذرماه 91
آرشیو دی ماه 91
آرشیو بهمن ماه 91
ارشیو اسفند ماه 91
آرشیو فروردین ماه 92
آرشیو اردیبهشت ماه 92
آرشیوخرداد ماه 92
آرشیو تیر ماه 92
آرشیو مرداد ماه 92
آرشیو شهریورماه 92
آرشیو مهر ماه 92
آرشیو آبان ماه 92
آرشیو آذر ماه 92
آرشیو دی ماه 92
آرشیو بهمن ماه 92
ارشیو اسفند ماه 92
آرشیو فروردین ماه 93
آرشیو اردیبهشت ماه 93
آرشیو خردادماه 93
آرشیو تیرماه 93
آرشیو مهرماه 93
آرشیو آذر ماه 93
آرشیو فروردین ماه 94


لینکهای روزانه
آپدیت نود 32 [1]
[آرشیو(1)]



لینک دوستان
EMOZIONANTE
عاشق آسمونی
شین مثل شعور
آخرالزمان و منتظران ظهور
پوکه(با شهدا باشیم)
سجاده ای پر از یاس
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
بچه مرشد!
ای نام توبهترین سر آغاز
****شهرستان بجنورد****
..:: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ::..
فانوس به دست.... ازتاریکی ها...رهسپاربه سوی نور
قهرمان من
.: شهر عشق :.
وبلاگ مهربان
بوی سیب
ایران اسلامی

بچه های خدایی
شبستان
سه قدم مانده به....
عشق
یادداشت های من
توشه آخرت
ترخون
سیاه مشق های میم.صاد
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
شکیبا
قتیل العبرات
کیمیا
کشکول
واژه های باران
سیرت
صل الله علی الباکین علی الحسین
وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی
نیم پلاک
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور - واحد دررود
سونامی
جامع ترین وبلاگ خبری
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
گروه رزمی کاران ذوالـــفقار. (درچه)
مناجات با عشق
سرباز ولایت
نه آبی .. نه خاکی
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
مطلع مهرورزی ومحبت
صراط مبین
قرآن
* امام مبین *
دوستانه
دکتر علی حاجی ستوده
وبلاگ خبری تحلیلی مبارز جوان
انا مجنون الحسین
حباب هایی از ح ق ی ق ت
یکی بود هنوزهم هست
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
بسیجی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
گذر دوست
امتداد قاصدک
مجنون الحسین
سیب های کال
منتظر
مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان
اجلاسیه سرداران و 14600 شهید استان فارس
آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
سرافرازان
تارنما
نیم پلاک یعنی شهید
::::: نـو ر و ز :::::
مرد آبا دانی(جانباز عطشانی)
کانون فرهنگی اهل البیت(ع)
پلاک طلائی
مردمی ترین رئیس جمهور
طلاییه
شهید حاج عماد
هویزه
جنبش سبز علوی
یا رب الحسین
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا
پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان
وبلاگ حاج حسین خرازی
پایگاه اینترنتی ماوا
عروج، دل عاشق می طلبد
تا شهدا با شهدا
بصیرت در قرن 21
پایگاه شهید دوران
ملکوت
انجمنی( اسد زاده)
EMOZIONANTE
عاشق آسمونی
شین مثل شعور
آخرالزمان و منتظران ظهور
پوکه(با شهدا باشیم)
سجاده ای پر از یاس
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
بچه مرشد!
ای نام توبهترین سر آغاز
****شهرستان بجنورد****
..:: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ::..
فانوس به دست.... ازتاریکی ها...رهسپاربه سوی نور
قهرمان من
.: شهر عشق :.
وبلاگ مهربان
بوی سیب
ایران اسلامی

بچه های خدایی
شبستان
سه قدم مانده به....
عشق
یادداشت های من
توشه آخرت
ترخون
سیاه مشق های میم.صاد
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
شکیبا
قتیل العبرات
کیمیا
کشکول
واژه های باران
سیرت
صل الله علی الباکین علی الحسین
وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی
نیم پلاک
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور - واحد دررود
سونامی
جامع ترین وبلاگ خبری
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
گروه رزمی کاران ذوالـــفقار. (درچه)
مناجات با عشق
سرباز ولایت
نه آبی .. نه خاکی
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
مطلع مهرورزی ومحبت
صراط مبین
قرآن
* امام مبین *
دوستانه
دکتر علی حاجی ستوده
وبلاگ خبری تحلیلی مبارز جوان
انا مجنون الحسین
حباب هایی از ح ق ی ق ت
یکی بود هنوزهم هست
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
بسیجی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
گذر دوست
امتداد قاصدک
مجنون الحسین
سیب های کال
منتظر
مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان
اجلاسیه سرداران و 14600 شهید استان فارس
آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
سرافرازان
تارنما
نیم پلاک یعنی شهید
::::: نـو ر و ز :::::
مرد آبا دانی(جانباز عطشانی)
کانون فرهنگی اهل البیت(ع)
پلاک طلائی
مردمی ترین رئیس جمهور
طلاییه
شهید حاج عماد
هویزه
جنبش سبز علوی
یا رب الحسین
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا
پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان
وبلاگ حاج حسین خرازی
پایگاه اینترنتی ماوا
عروج، دل عاشق می طلبد
تا شهدا با شهدا
بصیرت در قرن 21
پایگاه شهید دوران
ملکوت
انجمنی( اسد زاده)
عطش عشق
وبلاگ قالب
قالب سازمذهبی

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
  ربات مسنجر قافله شهداء - طرحی نو
لوگوی وبلاگ
آرشیو خرداد ماه 90 - تفحص شهدا



لوگوی دوستان













آمار بازدید

کل بازدیدها : 546461

بازدیدهای امروز : 60

بازدیدهای دیروز : 246

 RSS 

   

فرمایش مقام معظم رهبری در مورد شهید باغانی:

نوشتجات این شهید عزیز را مکرر خوانده ام و هر بار بهره و فیض تازه ای از آن گرفته ام

________________________________________________   

ناصرالدین باغانی، متولد 1346، دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه امام صادق (ع) که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.

shahedan2.jpg - 500x333 - 17.66 kb

_________________________________________________________________________ 

 بسمِ رَب ّ الشُهَدا والصِدیقین ‍

الحمدللهِ الَّذی هدانا لِهذا و ما کُنّا لِنَهتَدِی لَولا اَن هَدانَا الله ، وجَعَلَنا مَصابیحَ الهُدی، و سَفایِنَ النَّجا? وَ مِن حِزبِهِ، فَاِنَّ حِزبَهُ هُمُ الْمُفْلِحون وَجَعَلْنا مِنْ جُندِهِ، فَاِنَّ جُندَهُ هُمُ الْغالِبُون. وقالَ آلسْتُ بِربَّکُمْ قالُو بَلی، و َقالَ آلمْ اَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ آلا تَعْبُدُ الشَّیطانَ اِنَّهُ لکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ.

اشهَدُ اَنْ لا ِالهَ اِلّا اَنتَ و اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ، وحَبیبُکَ و اَنَّ عَلیاً وَلیُکَ و حُجَتُکَ عَلی مَن فَوْقَ الْاَرضِ وَ تَحْتَ الثَّری، اِلهی آنا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الذَّلیلُ الْحَقیرُ الْمِسکینُ الْمُسْتَکینُ، فَاغْفِرلی کُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ و کُلَّ جُرْمٍ اَجْرَمْتَهُ، ربَنَا اغْفِرلی و َلِوالِدَیَّ و للْمُومِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ یَومَ یَقُومُ الحِسابُ.

معنی کلمات عربی:

بنام پروردگار شهیدان و صدیقین

حمدو سپاس مخصوص خداوندی است که ما را در این راه هدایت فرمود و اگر راهنمایی خداوند نبود، ما در این هدایت نبودیم، و قرار داد ما را چراغ های هدایت و کشتی های نجات و از حزب خودش، پس به یقین لشکریان او پیروز و غالبند.

---------------------

و گفت: آیا من پروردگار شما هستم ؟ گفتند: بلی، گفت: ای اولاد آدم مگر مگر ما با شما پیمان نبستیم که حتما از شیطان پیروی نکنید ؟ که حتماً و یقیناً اودشمن آشکاربرای شماست.

شهادت می دهم که خدایی جز تو نیست و محمد(ص) بنده، فرستاده، و دوست توست. وهمانا علی(ع) ولی وحجت توست بر همه آن کسانی که در روی زمین و ماورای آن قرار دارند. خدایا، من بند? ضعیف، ذلیل، ناچیز، درمانده و بیچار? تو هستم. پس ببخش مرا، برای تمام گناهانی که مرتکب شده ام و همه ی جُرم هایی که انجام داده ام.

پروردگارا، ببخش مرا و پدر و مادرم را، و تمام مردان مؤمن و زنان مؤمنه را، در روزی که حساب و کتاب برپا خواهی کرد. آمین

______________________________________________

اینجانب ناصرالدین باغانی بنده ی حقیر در درگاه خداوندم. چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم. سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم. ما را به جرم عشق موأخذه می کنند. گویا نمی دانند که عشق کناه نیست امّا کدام عشق؟ خداوندا! معبودا! عاشقا! مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی، امّا بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی کرد پس عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه، به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم. امّا همه ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و اخیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو دل بستم بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم ودیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم وتو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری،فهمیدم در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کرده ام، این تو بودی که عاشق من بوده ای و من را می کشانده ای، اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم. و لیکن وقتی توجه می کنم می بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی باز مستقیم آمده ام حال می فهمم که این تو بوده ای که به دنبال بنده ات بوده ای، و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کرده ای و هر شب به انتظار او نشسته ای تا بلکه یک شب او را ببینی، حالا می فهمم که تو عاشق صادق بنده ات هستی، بنده را چه، که عاشق تو بشود (عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر) آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق می نشستی. اما من بدبخت ناز می کردم و شب خلوت را از دست می دادم و می خوابیدم! اما تو دست برنداشتی و انقدر به این کار ادامه دادی تا بالا خره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می کردم که با پای خود آمده ام  وه چه خیال باطنی!! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی به صحنه ی جهادم آوردی، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می کردم. آخرتو بزرگ بودی و من کوچک!! تو کریم بودی و من ل‍ئیم! تو جمیل بودی و من قبیح ، تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم. کمند عشقت را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی، در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی و چه نیکو شرابی بود. من هنوز از لذت آن شراب مستم. اولین جرعه ی  آن را که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه های دیگر کردم. امّا این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی، پیاله ام را شکستی، هر چه التماس می کردم تا از حجاب ظلمانی بیاسایم، ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی اکنون  من خمارم و پیاله به دست، هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم. ای عاشق من!! ای اله من!! پیاله ام را پر کن و در خماریم نگذار. تو که یک عمر به انتظار نشسته حال که به من رسیده ای چرا کام دل برنمی گیری؟ تو که از بیع و شراء متاع عشق دم می زنی، چرا اکنون مرا در انتظار گذاشته ای؟ اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیاله ام را پر نمی کنی، پیاله ی خود را می شکنم و متاعم را به آتش می کشم تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حسرت به دندان بگزاری.

به آهی گنبد خضراء بسوزم/ جهان را جمله سر تا پا بسوزم

بسوزم یا که کارم را بسازی؟/ چه فرمائی بسازی یا بسوزم؟

امّا شهادت چیست ؟

آنگاه که دو دلداده به هم می رسند و عاشق به وصال معشوق می رسد و بند? خاکی به جمال زیبای حق نظر می افکند و محو تماشای رُخ یار می شود، آن هنگام را جز شهادت چه نام دیگری می توانیم داد؟ آن هنگام که رزمنده ای مجاهد، بسوی  دشمن حق می رود  و ملائک به تماشای رزم او می نشینند و شیطان ناله بر می آورد و پای به فرار می گذارد و ناگهان غنچه ای می شکفد، آن هنگام را جز شهادت چه نام می توانیم داد؟ شهادت خلوت عاشق و معشوق است. شهادت تفسیر بردار نیست. (ای آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قص? شهادت عاجزید. فقط شهید می تواند شهادت را درک کند) شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد، شهید در این دنیا قبل از آینکه به خون بتپد، شهید است. و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی توانید بشناسید و بفهمید، بعد از وصل شان نیز نمی توانید درکشان کنید. شهید را شهید درک می کند. اگر شهید باشید شهید را می شناسید و گرنه آئین? زنگار گرفته، چیزی را منکعس نمی کند. برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد شهیدان به حال شما غصه می خورند، و از این در عجیبند و حیرت می کنند که چرا به فکر خود نیستند. به خود آیید و زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید که  برای پرواز ساخته شده اید نه برای ماندن در قفس، این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در آیید.

ای خوش آن روز کز این منزل ویران بروم/ رخت بر بندم و تا مُلک سلیمان بروم   

امّا امت مسلمان و شهید پرور ایران

پیرو امام باشید، نه در حرف، بلکه در عمل. گوش دل به سخنان امام بسپارید و حرفهایش را بدون چون و چرا بپذیرید و کلاً در هر عصری امام خود را بشناسید. اکنون که حضرت صاحب الامر(عج) در پرد? غیبت است، ولی فقیه عصر خود را بشناسید، اگر امام خود را شناختید گمراه نمی شوید وگرنه به چپ و راست منحرف خواهید شد.اسلام را از روحانیت مبارز و اصیل فرا بگیرید نه از قلم و زبان منحرفان، در این زمانه عده ای مغرض و جاهل پیدا شده اند که اسلام بدون روحانیت را تبلیغ می کنند. به عبارت دیگر تز جدائیِ دین از سیاست هستند و می گویند که روحانیت در انقلاب شرکت داشتند و رهبری کردند و انقلاب پیروز شد خدا پدرش را بیامرزد. ولی حالا بیایند و بروند و گوش? حوزه ها درس و بحث را ادامه دهند. این منحرفین را بشناسید، و از صحن? انقلاب بدرشان کنید، اینها همان هایی هستند که با نام های مختلف، امّا با یک ماهیّت مطهری را شهید کردند. بهشتی را با تهمت ها و فحش ها ترور شخصیت و سپس با کین? شیطانی ترور فیزیکی کردند. اینها همان هایی هستند که اگر دست پلیدشان به امام برسد ... اینها دشمن روحانیت هستند. روحانیت را نمی خواهند و می خواهند  بین شما و روحانیت جدایی بیاندازند. آنان آنهایی هستند که قلب امام عزیز را به درد می آورند.  فقه جدید می سازند، با لباس روحانی، ولی دشمن روحانیتند. با لباس وحدت، تفریع وحدت می کنند. وحدت در چیست ؟ وحدت در پیروی از کلام امام است. امّا نمی توانم موارد متعددی را برشمارم که از فرمان امام اطاعت نکرده اند! آن وقت این را تحکیم وحدت می گویند. مردم مسلمان دشمن اسلام را بشناسید. جنگ با عوامل خارجی مسئل? سختی نیست. امّا این منافقان داخل هستند که از همه بدترند. منافقان از کفّار بدترند. با جدایی از این منحرفان قلب امام را شاد کنید.

مسئل? دیگر اینکه در مصائب و مشکلات صبر کنید. «ان الله مع الصابرین» بهشت را به بها می دهند نه به بهانه، بهای بهشت سنگین است، بهای بهشت کالای عشق است، یعنی خون، کربلا رفتن خون می خواهد، این کربلا دیدن بس ماجرا دارد. ماجرای کربلا، ماجرای خون وقیام است. خون از ما، بدانید که «ان الله یدافع عن الذین آمنوا» ما همه وسیله ایم، اصلاً این جنگ و این انقلاب و این برنامه ها چیده شده تا خدا در این بین دوستانش را به پیش خود ببرد و خالص را از ناخالص جدا کند. پس به صحنه بیایید و از خون شهدا پاسداری کنید، در کارهایتان نظم را رعایت کنید و بدانید که ان شاءالله پیروزید و به کربلا خواهید رفت. به مستحبات اهمیّت لازم را بدهید تا از شر شیطان در امان باشید. با انجام نوافل به خدا نزدیک شوید، مخصوصاً نافل? شب، صبر را پیش? خود سازید و بدانید اُمم پیش از شما سختی های بیشتری کشیده اند. با فساد و عوامل فساد مبارزه کنید چون دشمن می خواهد از همین راه ما را به اضمحلال بکشاند. از هم? دوستان و آشنایان که حقی در گردن من دارند طلب حلالیّت می کنم. پدر و مادر و برادران و خواهرم! بدانید بدون شما به بهشت قدم نخواهم گذاشت، بدانید همه ی ما با هم به بهشت رضوان خداوند خواهیم آمد. بدانید سعادت بزرگی نصیبتان شده است . خدا نکند کاری بکنید  که اجر خود را ضایع سازید. شما از این به بعد خانواد? شهید هستید . طوری رفتار کنید که در شأن و منزلت شما باشد. بدانید به جای شهید، خدا به خان? شهید می آید. بدانید که من از دانشگاه امام حسین علیه السلام فارغ التحصیل شدم و مدرک خود را از دست مبارک آقا گرفتم. کلاس، کلاس عشق بود. درس، درس شهادت.  تخته سیاه، گستر? وسیع جبهه های حق علیه باطل، گچ ها خون  و قلم ها اسلح? مان بود.    والسلام   

 



نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 10:0 صبح روز دوشنبه 90 خرداد 30

دلت مى خواهد، طاقت بیاورى، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى.

بچه ها چشمشان به توست. تو اگر آرام باشى، آرامش مى گیرند و اگر تو بى تابى کنى، طاقت از کف مى دهند.

سجاد که در خیمه تیمار تو خفته است، حادثه را در آینه نگاه تو دنبال مى کند؛ پس تو باید آنچنان با آرامش و طمأنینه باشى، انگار همه چیز منطبق بر روال معهود پیش مى رود و مگر نه چنین است؟ مگر تو از بدو آمدن به این جهان، خودت را آماده این روز نمى کردى؟

پس باید قطره قطره آب شوى و سکوت کنى. جرعه جرعه خون دل بخورى و دم برنیاورى. همچنان که از صبح چنین کرده اى.

حسین از صبح با تک تک هر صحابى، به شهادت رسیده است، با قطره قطره خون هر شهید، به زمین نشسته و تو هر بار به او تسلى بخشیده اى. هر بار قلبش را گرم کرده اى و اشک از دیدگان دلش سترده اى. هر بار که از میدان باز آمده است، افزایش موهاى سپید سر و رویش را شماره کرده اى و به همان میزان، در خود شکسته اى، ولی خم به ابرو نیاوردى.
خواهر اگر تعداد موهاى سپید برادرش را نداند که خواهر نیست. خواهر اگر عمق چروک هاى پیشانى برادرش را نشناسد که خواهر نیست؛ تازه اینها مربوط به ظواهر است.

اینها را چشم هر خواهرى مى تواند در سیماى برادرش ببیند. زینب یعنى شناساى بندهاى دل حسین، یعنى زیستن در دهلیزهاى قلب حسین، عبور کردن از رگ هاى حسین و تپیدن با نبض حسین؛ زینب یعنى حسین در آینه تأنیث. زینب یعنى چشیدن خار پاى حسین با چشم.
زینب یعنى کشیدن بار پشت حسین بر دل.

وقتى از سر جنازه مسلم بن عوسجه آمد، وقتى که محاسنش به خون حبیب، خضاب شد، وقتى که رمق پاهایش را در پاى پیکر حر بن یزید ریاحى ریخت، وقتى که از کنار سجاده خونین عمرو بن خالد صیداوى برخاست، وقتى که جگرش با دیدن زخم هاى سعید بن عبدالله شرحه شرحه شد، وقتى که عبدالله و عبدالرحمن غفارى با سلام وداع، چشمان او را به اشک نشاندند، وقتى که زهیر به آخرین نگاهش، دل حسین را به آتش کشید، وقتى که خون وهب و همسرش، عاشقانه به هم آمیخت و پیش پاى حسین ریخت، وقتى که جان، در واپسین لحظات عروج، سراسر وجودش را به رایحه حضور حسین، معطر کرد و وقتى که... .

در همه این لحظات، نگاه تو بود که به او آرامش مى داد و دست هاى تو بود که اشک هاى وجودش را مى سترد.

هر بار که از میدان مى آمد، تو بار غم از نگاهش برمى داشتى و بر دلت مى گذاشتى. حسین با هر بار آمدن و رفتن، تعزیت هایش را به دامان تو مى ریخت و التیام از نگاه تو مى گرفت.

این بود که هر بار، سنگین مى آمد، ولی سبکبال بازمى گشت. خسته و شکسته مى آمد، اما برقرار و استوار بازمى گشت.

اکنون نیز دلت مى خواهد طاقت بیاورى، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى. همچنان که از صبح تاکنون که آفتاب از نیمه آسمان گذشته است، چنین کرده اى؛ اما اکنون ماجرا متفاوت است.

اکنون این دل شرحه شرحه توست که بر دوش جوانان بنى هاشم به سوى خیمه ها پیش مى آید. اکنون این میوه جان توست که لگدمال شده در زیر سم ستوران به تو باز پس داده مى شود.

على اکبر براى تو تنها یک برادر زاده نیست. تجلى امیدها و آرمان هاى توست. تجلى دوست داشتن هاى توست. على اکبر، پیامبر دوباره توست.

نشانى از پدر توست، نمادى از مادر توست، على اکبر براى تو التیام شهادت محسن است. شهید نیامده. غنچه پیش از شکفتن پرپر شده.

شهادت محسن، نخستین شهادت در دیدرس تو بود. تو چهار ساله بودى که فریاد مادر را از میان در و دیوار شنیدى که «محسنم را کشتند» و به سویش دویدى.

شهادت محسن بر دلت زخمى ماندگار شد. شهادت برادر در پیش چشم هاى چهار ساله خواهر و تا على اکبر نیامد، این زخم التیام نپذیرفت.

اکنون این مرهم زخم توست که به خون آغشته شده است. اکنون این زخم کهنه توست که سر باز کرده است.

دوست داشتى حسین را دمادم در آغوش بگیرى و بوى حسین را با شامه تمامى رگهایت استشمام کنى؛ اما تو بزرگ بودى و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع مى شد، مگر که بهانه اى پیش مى آمد؛ سفرى، فراق چند روزه اى، تسلاى مصیبتى و... تو همیشه به نگاه بسنده مى کردى و با چشم هایت بر سر و روى حسین بوسه مى زدى. وقتى على اکبر آمد، میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده.

حسین کوچکت همیشه در آغوش تو بود و تو مى توانستى همه احساسات حسین طلبانه ات را نثار او مى کنى. از آن پس، هر گاه دلت براى حسین تنگ مى شد، بوسه بر گونه هاى على اکبر مى زدى.

از آن پس، على اکبر بود و در دامان مهر تو. على اکبر بود و دست هاى نوازش تو، على اکبر بود و نگاه هاى پرستش تو و... حسین بود و ادراک عاطفه تو.

و اکنون نیز حسین بهتر از هر کس این رابطه را مى فهمد و عمق تعزیت تو را درک مى کند. دلت مى خواهد که طاقت بیاورى، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى.

اما چگونه؟ با این قامت شکسته که نمى توان خیمه وجود حسین را عمود شد. با این دل گداخته که نمى توان بر جگر حسین مرهم گذاشت.

اکنون صاحب عزا تویى؛ چگونه به تسلاى حسین برخیزى؟

نیازى نیست زینب؛ این را هم حسین خوب مى فهمد.

وقتى پیکر پاره پاره على اکبر به نزدیکى خیمه ها مى رسد و وقتى تو شیون کنان و صیحه زنان خودت را از خیمه بیرون مى اندازى، وقتى به پهناى صورت اشک مى ریزى و روى به ناخن مى خراشى، وقتى تا رسیدن به پیکر على، چند بار زمین مى خورى و برمى خیزى، وقتى خودت را به روى پیکر على اکبر مى اندازى، حسین فریاد مى زند: «زینب را دریابید».

حسینى که خود قامتش در این عزا شکسته و پشتش دو تا شده است؛ حسینى که غم عالم بر دلش نشسته و جهان، پیش چشمان اشکبارش تیره و تار شده است!
حسینى که خود بر بلندترین نقطه عزا ایستاده است، تنها نگران حال توست و به دیگران نهیب مى زند که: «زینب را دریابید. هم الان است که قالب تهى کند و کبوتر جان از نفس تنش بگریزد».



نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 11:19 صبح روز یکشنبه 90 خرداد 29

در جبهه‌های میانی، نزدیکی‌های شرهانی که بچه‌ها کار می‌کردند، جایی است که می‌گویند امامزاده است. آنجا مسجدی ساختند. شهید سید طعمه یاسری. بچه لشگر 7 ولیعصر(ع) اهواز است.

عراقی‌ها جنازه‌اش را درآوردند، خاکش کردند، امامزاده ساختند و دارالشفای آنان شده است. الآن هم رسماً امامزاده است. قبری است که رویش پارچه سبزی کشیده‌اند و کنارش مهر و مفاتیح گذاشته‌اند. مردم هم می‌روند زیارت می‌کنند و حاجت خود را طلب می‌کنند.

 پرسیدیم قصه چیست؟

گفتند ما شب‌ها اینجا می‌خوابیدیم. متوجه شدیم بین خاکریزی که روی تپه است، شمعی روشن است. فکر کردیم که عشایر آن سمت هستند. آنها هم فکر می‌کردند ما هستیم. چند وقت بعد همدیگر را دیدیم. پرسیدم شما شب‌ها آنجا چه می‌کنید؟ آنها گفتند ما فکر می‌کردیم شما هستید که شمع روشن کرده‌اید. با هم می‌روند و روی خاکریز، این شهید را پیدا می‌کنند. به او ایمان می‌آورند. خودشان می‌گویند اینجا مستشفی است. یعنی این دکتر ماست. این را عراقی‌ها می‌گویند.

این منطقه در عمق خاک عراق است. شهید سید طعمه یاسری، بچه اهواز است. این چیزها متأسفانه جایی نقل نشده. به نظرم کوتاهی ماست. می‌شود به راحتی برویم از آنجا فیلم بگیریم. مصاحبه بگیریم. اما نمی‌دانم چرا نمی‌کنیم.

 فقط بین بچه‌های تفحص سینه به سینه دارد می‌چرخد. جایی گفته نشده. خاطراتی مثل این متأسفانه دارد خاک غفلت و فراموشی می‌خورد



نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 10:0 صبح روز شنبه 90 خرداد 28

<      1   2   3   4   5   >>   >