بدون شک 16 مهر ماه 1366 را بواسطه رویارویی مستقیم با شیطان بزرگ در خلیج فارس، باید یکی از درخشانترین مقاطع تاریخ دفاع مقدس دانست که البته این مقطع درخشان و مجاهدینی که این افتخار بزرگ را آفریدند، تا به امروز لااقل جایگاه در خور شانی در میان افکار عمومی ملت ایران نیافتند.
آخرین ملاقاتهای فرزندان دهه 50 و دهه60 با پدران شهیدشان اگرچه در 8 سال دفاع مقدس که هر روزخبر شهادت رزمندهای و پیکر غرق به خون شهیدی به شهر میآمد طبیعی جلوه میکرد. اما لازم است برای مرور رشادتها به تصاویر معصومانهشان رجوع شود.
شهید محمد حسین جانبازی رزمنده ای دلیر بود که لحظه ای آرام و قرار نداشت و دائم در فراق معبود میسوخت و مرغ جانش هر آن به سوی دیار عاشقان حق یعنی به سوی جبهه به پرواز در می آمد و در فضای لا ینتهی و معنوی میادین نبرد با خصم درون و بیرون به مبارزه میپرداخت و از چشمه ساران روح نواز معارف الهی سیراب میشد
شهید جانبازی در روز 24 اردیبهشت سال 1365 در جبهه شرهانی ، هنگام انجام یک عملیات ایذائی در محور پیچ انگیز (شیار بجلیه) پس از رشادت فراوان خلعت زیبای شهات پوشید و روح ناآرام او قفس تن را رها کرد و در وار محبوب و معشوق خود آرام گرفت.
جان خانواده اش در فراق این عزیز سفر کرده میسوخت و میگداخت و هر لحظه در انتظار بازگشت پیکر پاک و خونین بال او بودند. این انتظار نزدیک به ده سال به طول انجامید تا اینکه در یک گردهمایی سیاسی که برادران منطقه جنوب کشور در آن شرکت داشتند با یکی از دوستان که ده سال پیش در دوره تربیت مربی عقیدتی سیاسی سپاه هم دوره بودیم دیدار مبارکی کردیم. این برادر در زمان شهادت برادرم (شهید محمد حسین جانبازی) در شیراز بود و در جریان امر قرار داشت هنگام نماز ظهر که برای تجدید وضو میرفتیم ، داستان خوابی را که در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شده بود ، برایم تعریف کرد.
با شنیدن این حرف قلبم به تپس افتاد و گفتم :
در چه تاریخی ؟ کدام شماره؟
گفت: دقیقا نمیدانم ولی حدود سه یا چهار ماه پیش آن را خواندم.
حرف این برادر ، مرا به شدّت به فکر فرو برد.
خدایا آیا ممکن است که گمشده ما پیدا شده باشد و یار سفر کرده ما از سفر آمده باشد و ما ندانیم؟