تا چند روز دیگر دومین سالگرد شهادت شهدای صابرین برگزار خواهد شد . عظمت این شهدا و اصل موضوع شهادت این بزرگواران به حدی است که تصور میکنیم تا 5 سال دیگر بتوانیم بخشی از آنهمه بزرگواری رو در مورد فقط چند شهید بیان نمائیم و بعید میدانیم عمر ما کفاف دهد تا در مورد همه شهدای عزت و امنیت مطالبی را تهیه و ارائه دهیم ، لیکن به خدا توکل کردیم و هرچند درگیر فعالیتهای بسیار دیگری نیز هستیم اما تلاش داریم فعالیت فرهنگی اثر بخشی رو در وبلاگ هایمان صورت دهیم و به دعای خیر شما عزیزان احتیاج مبرم داریم.
امروز تلاش داریم به بخشی از زندگی نامه شهید مصطفی صفری تبار بپردازیم و در این رابطه با همسر ایشان گفتگویی صورت دادیم که امیدواریم مورد توجه شما عزیزان قرارگیرد.
زندگی شهید مصطفی صفری تبار نکات بسیاری دارد و اگر قبول کنیم که شهادت هنر مردان خداست و این موضوع توفیقی هست که نصیب هر کسی نمی شود ، به این نتیجه گیری می رسیم که باید بررسی نمائیم ، این شهید در طول عمر کوتاه خود چگونه زیسته که نزد خدا محبوبیت این چنینی پیدا نموده و اینگونه دعوت حق را لبیک گفته ... !
خوب حالا بررسی میکنیم ببینیم علل این عزیز شدن چیست و تلاش کنیم در زندگیمون الگو بگیریم .
روایت خاطرات دلیرمردان لشکر ظفرمند و خط شکن 25 کربلا، همواره دلنشین و زیبا بوده است. متن ذیل روایتی خواندنی از عملیات والفجر هشت توسط رزمنده گردان یارسول الله(ص) «داریوش ذلیکانیتلاوکی» است که توسط برادر علی اصغریولیکبنی به زیور طبع آراسته شده است.
این خاطره، منتخب خاطرات اولین جشنواره خاطرهنویسی دفاع مقدس رزمندگان مازندرانی از عملیات والفجر هشت (فتح فاو) است که تقدیم مخاطبان، علاقهمندان و دوستداران فرهنگ ایثار و شهادت میشود.
حضور در گردان یارسول(ص) زیر علم حاج بصیر
سه ماه قبل از عملیات والفجر هشت بود که به سمت جبهه? جنوب اعزام شدیم و در پادگان شهید جعفرزاده? اندیمشک مستقر شدیم. بعد از استقرار، نیروها را سازماندهی کردند. ما در گردان یا رسول?(ص) قرار گرفتیم. در گردان حضرت رسول(ص) چند ماهی را آموزش نظامی دیدیم. به منظور آمادگی هرچه بیشتر نیروها فرماندهان رزمایش?هایی را تدارک میدیدند تا توان رزمی بچه?ها بالا برود و بچه?ها آمادگی?های لازم را برای انجام عملیات به دست بیاورند.
هر روز با بچه?ها کار میشد. با همه? سختیهایی که آموزشهای نظامی داشت نیروها خم به ابرو نمیآوردند. یک روز بعد از کلی تمرین طاقت?فرسای آمادگی جسمانی، «سرلشکر شهید حاج حسین بصیر» به جمع نیروها آمد و بچه?ها را در میدان صبح?گاه جمع کرد و با آنان شروع به صحبت کرد. ایشان با آن بیان شیوای خود از کربلای امام حسین(ع) و یاران آن حضرت گفت. حاجی گفت:
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. این جا کربلاست و امروز هم روز عاشورا. راهی را که امروز ما بر میگزینیم همان راهی است که امام حسین(ع) و یارانش در سال 61 هجری برگزیدند. این جا کربلاست و تکلیف همان تکلیف. کسانی که میخواهند امام زمان(عج) و دین خدا را یاری کنند امروز زمینه فراهم و مهیاست. در این مدت ما شما را پرورش دادیم و به بار نشاندیم، درست مانند باغبانی که درختی می?کارد و پرورش میدهد تا از آن ثمر بردارد. الآن وقت میوه دادن و بهرهدادن شماست. با این حال ما حاضر نیستیم احدی از شما برادران به اکراه در این عملیات شرکت کند. هرکس دوست دارد در میدان نبرد حضور داشته باشد و با دشمن بجنگد و کشور را یاری کند این گوی و این میدان و هرکس به هر عللی نمیتواند در عملیات شرکت کند برگردد.»
تا زمانی که حاجی ایستاده بود کسی از جای خود تکان نخورد و حرکتی نکرد. حاجی برای اینکه بچه?ها بهتر و راحتتر تصمیم بگیرند به سمت چادر فرماندهی حرکت کرد تا برادرانی که بنا به دلایل و مشکلات شخصی نمیتوانند در عملیات شرکت کنند، بدون هیچ رودربایستی بتوانند بروند. با رفتن حاجی عده کمی از بچه?ها به خاطر مشکلات و گرفتاریهای پشت جبهه از صفها خارج شدند و رفتند، ولی بیشتر بچه?ها ماندند.
استارت آمادگی برای بزرگترین عملیات دفاع مقدس