همه شلوغی و هیاهوی شهر، در این کوچه و پشت درب خانه میماند و ما همراه میزبانان خوشرو و مهربانمان وارد خانهای میشویم کوچک اما زیبا، خانهای قدیمی که سنتیبودنش به زیبایی و دلچسبیاش میافزاید.
آنجا مادری روی تخت نشسته است و نگاه به عکس پسر شهیدش در کنار دکتر چمران باعث دلگرمی و آرامشش میشود ونگاه هر بار به تصویر مقام عظمای ولایت جانی دوباره به او میبخشد.
همه شلوغی و رفتوآمدهای شهر، پشت درب خانه شهید محسن رمضانی خاموش میشود. اما کوچه همیشه نام و نشان محسن را دارد. برای راهنمایی و هدایت عابرانش.
هرچند اگر تمامی قلمهای دنیا و صفحاتش بخواهند بنگارند از حماسه شهیدان و ایثار بزرگمردان، باز هم مدیون و مهجور میمانند اما ما به رسم ارادت و ادب به محضر شهدایی چون شهید محسن رمضانی که در دورهای خاص در کوران حوادث و درگیریهای بعد ازانقلاب و قبل از آغاز جنگ به ندای حق لبیک گفتند و رفتند، دقایقی مهمان خانه گرم شهید محسن رمضانی شدهایم. آنچه در پی میآید، حاصل این گفتوشنود است با مادر و خواهر شهید محسن رمضانی.
ادامه مطلب...
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 10:37 صبح روز دوشنبه 91 دی 18
این تصویر در مقر یکی از یگان های زیر مجموعه لشکر ده سیدالشهدا(ع) و احتمالا در سال 1365(حوالی عملیات کربلای یک) برداشته شده است. بقایای پیکر یک بسیجی که لحظاتی قبل با آتش دشمن قطعه قطعه شده است جمع آوری گردیده تا به تعاون تحویل شود و به عقبه منتقل گردد.
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 11:41 صبح روز یکشنبه 91 دی 3
اَللهُمَ صَلی عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِل فَرَجَهُم
بسم رب الشهدا
این عکس متعلق به چه کسی هست ؟!
این تصویر را خیلی ازما دیدیم ، در کتابها ، یادواره ها و تلوزیون و اینترنت ، اما هیچ کدوممون نمیشناسیم نه فقط این بزرگوار را خیلی از رزمندگان را که در همه جا دیدیم ولی بخاطر کم کاری خودمون و مسئولین نمیشناسم حتی اسمشو هم نمیدونیم !!!
نام و نام خانوادگی : علی عظیمی
سن حال : اطراف 65
متولد شهر مهاجران استان همدان ، برادر شهید هم تشریف دارند.
برای سلامتیش دعا کنید چون بنابر گفته ها در ماه چندین بار بستری می شوند .
یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداریشان از منارههای غیرت این دیار به گوش میرسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لالههای سرخ دشتهای این خاک به یمن آنان به پا ایستادهاند.
یاران غریبانه رفتند؛ اما هنوز بوی عطر جانمازشان شعر سپید یاس را میسراید. یاران رفتند و هنوز نام و یادشان زینتبخش کوچههای شهر است.
.. و، من و تو،!
در این ساحل باشکوه و امن آنان ایستادهایم و در این حضور عطرآگین و آسمانیشان در آرامشیم و از سرخی آنان دشتهایمان سرخ و لالهگون است.
آنان مردان همیشه جاویدان این دیار دلیرانند. آنان آینههای تمامنمای راه عزت و شرف من و تواند. ... نگاه کن! نور از پیشانیهای به خاک افتاده آنان میطرواد. برخیز! دست در دست هم دهیم و در امتداد مهر بمان
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 11:34 صبح روز یکشنبه 91 دی 3