کجائید ای شهیدان خدایی
شب عملیات والفجر هشت بود. در کنار اروند مغرور و پرخروش در یک شب سرد زمستانی، گردانهای عمل کننده غواص و خط شکن آماده زدن به موانع پیش رو و مواضع دشمن بودند. فرمانده لشکر که خود قبلا یک دست و قسمتی از معدهاش و ... را در عملیات بدر در راه دفاع از انقلاب اسلامی تقدیم کرده و چندین بار تا مرز شهادت پیش رفته است، در جمع گردان عمل کننده میخواهد تا دقایقی دیگر آخرین توجیهات و توصیه ها را داشته باشد. هر از گاهی از بین نخلستانها صدای پرندهای سکوت شب را میشکند و توجه گردان را به خود جلب مینماید. نسیم سرد زمستانی باعث مور مور شدن پوست میشود.
رزمندگان گردان خط شکن که مدتها انتظار چنین لحظهای را میکشیدند، سراپا آماده شنیدن سخنان فرمانده یک دست خود هستند تا آخرین توصیههای او را قبل از وداع آخر با گوش جان بشنوند. او بعد از حمد و سپاس خداوندی اینگونه سخن را آغاز می کند: (نقل به مضمون) " دشمن تاکنون از منطقه عملیاتی مطلع نشده است و تلاش ما این است که در روزهای اولیه عملیات متوجه منطقه عملیاتی نشود. بنابر این اگر موفق شدید از اروند عبور کنید و موانع خورشیدی و سنگرهای کمین دشمن را به همراه عبور از کانال پشت سر بگذارید، بی مورد بی سیم روشن نمیکنید، از تیر رسام استفاده نمیکنید، اگر زخمی شدید جزع و فزع نمیکنید و........"حال تصور کنید رزمندهای باید از عرض اروند و امواج خروشان آن در دل یک شب سرد زمستانی بگذرد و خود را به آنسوی ساحل رسانیده و اگر زخمی شد خیلی ناله نیز نکند. و... و نهایتا استدلالی که فرمانده لشکر می کند این است " که ما نباشیم و ببینیم که امام ناراحت است؟! تا وقتی زنده هستیم نمی گذاریم امام ناراحت باشد، وقتی نبودیم دیگر مسئولیتی نداریم". گویا مدتی است که به دلیل گره خوردن کار جنگ حضرت امام ناراحت شده بودند.
حال مقایسه کنید آن علاقه و عشق به ولایت را، که رزمنده همه زندگی خود را رها کرده و در نقطه صفر مرزی باید در تاریکی شب از عمق اروند و امواج وحشی آن و پیچیدهترین موانع عبور کند، چه بسا امواج خروشان اروند او را به امواج خروشان خلیج فارس بسپارد و یا در بین موانع خورشیدی و سنگرهای کمین او را در میانه راه متوقف شود و....... و اگر زخمی شد آه و ناله بر نمیآورد، چرا، چون میخواهد خدای ناکرده به موفقیت این عملیات خدشهای وارد نشود و نهایتا امام ناراحت نباشد، امامی که نه او را به اسم میشناسد و نه توصیهای شخصی به او کرده است و نه حتی از نزدیک او را دیده است! حال مقایسه کنید این پایبندی به ولایت را با ولایتمداری بعضی ها که بر خوان گسترده جمهوری اسلامی نشستهاند و بارها مورد خطاب رهبری در تریبون عمومی بودهاند و همه، اعم از دوست و دشمن، نارحتی رهبری را از نوع رفتار آنها دیدهاند و رهبری نسبت به رفتار خیانت آمیز به آنها هشدار داده است، ولی .... اینجاست که باید خاک شهدای گمنام و بی نام نشان را طوطیای چشم کرد و بر سر مزار آنها ظاهر شد و اشک از دیده جاری کرد که:
کجائید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
کجائید ای سبکبالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی"
کجائید که ببینید کسانی که بر سر سفره ولایت و انقلاب نشستهاند، و بر صندلی های مجلل تکیه زندهاند، چگونه در برابر دوست و دشمن دل رهبری را خون می کنند و خنده ... سر میدهند.
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 11:6 صبح روز شنبه 91 بهمن 21
مصاحبه تاریخی و منتشرنشده شهید حجه الاسلام محمدتقی شرعی
مصاحبه تاریخی و منتشرنشده شهید حجه الاسلام محمدتقی شرعی
متن سخنان شهید حجتالاسلام «محمدتقی شـرعی» در گفتگو با گروه روایت فتح در سال 1365 را که سالها مهجور مانده بود، جناب آقای حسینعلی عظیمی، از فرماندهان مهندسی جنگ جهاد، دراختیار راه قرارداد تا برای اولین بار در سطح عمومی منتشر شود. ایشان همان شب در سنگر این شهید حضور داشته و شاهد مصاحبه بوده و بعداز شهادتش، پیگیری کرده و نوار مصاحبه را از شهید آوینی تحویل میگیرد، تا امروز و زمانی که جنگ نرم و جنبش نرم افزاری به خط مقدم حزبالله تبدیل شده، رهنمودهای حکیمانه آن شهید، مخاطب خود را بازیابد
بسم الله الرحمن الرحیم، و هُو خَیرُ ناصرٍ و معین
بحث هنر، یکی از مسائلی است که هنوز که هنوز است به نظر میرسد در انقلاب، به چند علت حلنشده باقی مانده؛ یکی این که هنر به معنای رایج روز، معمولاً در سیطرة کسانی بوده که ارزشهای اسلامی برایشان جا نیفتاده است، و بعد از انقلاب هم طبیعی بود که تا مدتی آنها صحنهگردان مسائل هنری بودند. اما مسئلة بسیار مهمتر، این است که ما بعد از انقلاب و حتی تا الآن هم در برخی محدودههایی، علوم انسانی را به عنوان علم میدانیم؛ یعنی دقیقاً مانند علوم تجربی با آنها برخورد میکنیم. فکر میکنیم مانند همان روابطی که در فیزیک یا شیمی کشف کردهایم و یا به همان جاهایی که در فیزیک کیهانی و یا فیزیک اتمی دسترسی پیدا کردهایم، در علوم انسانی هم همین روابط حاکم است. یعنی هر چیزی که به نام علم مطرح میشود، برای همه غیر قابل خدشه است.
بهخصوص در قرون اخیر که هجوم فرهنگ استعماری را داشتهایم. یعنی هجوم روشنفکریِ غربزده و شرقزده که هر دویشان به یک ریشة الحادیِ مشترک برمیگردند، که این خودش یک بحث جداگانه است. یک حالت خودباختگی در مقابل جهان علم برای ما به وجود آمده بود و هر چیزی که از موضع علم بیان میشد، در جایگاهی بود که ما خودمان را در مقابلش خلعِ سلاح شده میدیدیم.
وقتی که هنر بُعد تخصصی پیدا میکرد، برای ما دقیقاً طوری میشد که امور هنری را تنها مخصوص صاحبنظران میدانستیم و جاهایی که صحبت از سبکهای هنری میشد، بچههای مذهبی اجازة اظهار نظر نداشتند. در این گونه موارد و به عنوان یک امر تخصصی، فقط باید کسانی اظهار نظر میکردند که یک مراحلی را گذرانده باشند و به عنوان متخصص و صاحبنظرِ این امر شناخته شده باشند.
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 1:10 عصر روز شنبه 91 بهمن 14
حسبی الله
تو رفته ای و هنوز...
...منتظرت زنی ایستاده زیر درخت انار
حقیقت این است که
مفقود الاثر و
شهید گمنام
فقط نام مستعار توست
آن زن هنوز "پسرم" صدایت می کند.
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 9:40 صبح روز چهارشنبه 91 بهمن 4