>
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



یادکردی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) - تفحص شهدا

خادمین شهدا
یادکردی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) - تفحص شهدا
شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر و اجعلنامن خیرانصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه ************** باکی از این نداریم که شهادت نصیب عزیزان ما شده است. این یک شیوه ی مرضیه ای است که در شیعه ی امیرالمؤمنین از اول پیدایش اسام تاکنون بوده .من در میان شما باشم یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد، نگذارید پیش کسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند. امام خمینی قدس سره ************* شهید حمید باکری جانشین فرماندهی لشکر 31 عاشورا بود و چه زیبا گفت از دوستانش که دراین سال های بعد از جنگ چگونه خواهند شد!! دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا می رسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته می شوند: دسته ای به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از گذشته خود پشیمان می شوند!! دسته ای راه بی تفاوتی را بر می گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند!!! دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها دق خواهند کرد!!! پس از خدا بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید . چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود!!!
یادکردی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) - تفحص شهدا وصال ؛ پایگاه جامع وب نوشته های  جهادگران فضای مجازی ما می توانیم www.it-help.blogfa.com
بیانیه جنبش حمایت از تهیه کننده برنامه سمت خدا
تماس با نویسنده

موضوعات مطالب
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گلایه‌ . 8 سال دفاع مقدس . انتفاضه سایبری . ایران . بانه . بیانیه . بیمارستان . پیرترین رزمنده دفاع مقدس . پیکر مطهرش . تنها زن . تیم اطلاعات عملیات . جبهه وبلاگی غدیر . جبهه وبلاگی غدیر اعلام کرد جنبش سایبری من به دانشجوی پولی معترضم . جنبش سایبری بصیرت حسینی . جنبش سایبری علمداران بسیج» . حاج حسین خرازی . حاج صفرقلی رحمانیان . حاج عباس کریمی . حماسه حضور زنان . حماسه دفاع . حماسه هویزه . حماسه هویزه و تأثیر آن . خاطرات رهبر انقلاب . خشونت سانسور شده . داشتیم میرفتیم کربلا اتوبوس مان را منفجر کردند ..... . دانلود مداحی شهدا . دفاع . دلاور مردان . رهبری . روایت . روز قدس . روند جنگ عراق علیه ایران . روند جنگ عراق علیه ایران (1) . زریبافان . زنان . زیبا و دلنشین . سالگرد شهادت . سالم پیدا شد . سردار بزرگ اسلام . سردار سرلشکر احمد کاظمی . شرمنده . شهدا . شهید . شهید امیر حاج امینی . شهید غلامرضا یزدانی . شهید قاسم نصرالهی . شهید همت . شهید کبیری . عملیاتها . عکس اسرای ایران در عملیات بدر . فرمانده سپاه . فرمانده لشکر محمد رسول الله(ص) . فسا . گلعلی بابایی . لحظه شهادت . لیست کامل . محمد مهدی کاظمی . محمدعلی شاه ، افغانستان ، جبهه ، جنگ ایران و عراق ، مجاهد ، زندا . ناگفته هایی از زنان . هشت دفاع مقدس . هشتم اسفندماه . همسران سرداران شهید . وصیت نامه . ولایت فقیه . یادواره وبلاگی . یک فرزند شهید . کمپین، حامیان توافق خوب .
آرشیو وبلاگ
آرشیو مرداد ماه87
آرشیو شهریور ماه 87
آرشیو مهر ماه 87
آشیو آبان ماه 87
آرشیو آ ذر ماه 87
آرشیو دی ماه 87
آرشیو بهمن ماه 87
آرشیو اسفند ماه سال 87
آرشیو فروردین ماه 88
آرشیو اردیبهشت ماه 88
آرشیوخرداد ماه 88
آرشیو تیر ماه 88
آرشیو مرداد ماه 88
آرشیو مهر ماه 88
آرشیو آبان ماه 88
آرشیو آذر ماه 88
آرشیو دی ماه 88
ارشیو بهمن ماه 88
آرشیو اسفند ماه 88
آرشیو فروردین ماه 89
آرشیو اردیبهشت 89
آرشیوخرداد ماه 89
آرشیو تیر ماه 89
آرشیو مردادماه 89
آرشیو شهریور ماه 89
آرشیو مهر 89
آرشیو آبان 89
آرشیوآذر ماه 89
آرشیو دی ماه 89
آرشیو بهمن ماه89
آرشیو اسفندماه89
آرشیو فروردین ماه 90
آرشیو اردیبهشت ماه 90
آرشیو خرداد ماه 90
آرشیو تیر ماه90
آرشیو مرداد ماه 90
آرشیو شهریور ماه90
آرشیو مهرماه 90
آرشیو آبان ماه 90
آرشیو آذر ماه90
آرشیو دی ماه 90
آرشیو بهمن ماه 90
آرشیو اسفند ماه 90
آرشیو فروردین ماه 91
آرشیو اردیبهشت ماه 91
آرشیو خرداد ماه 91
آرشیو تیر ماه 91
ارشیو مرداد ماه 91
آرشیو شهریورماه 91
آرشیو مهر ماه 91
آرشیو آبان ماه 91
آرشیو آذرماه 91
آرشیو دی ماه 91
آرشیو بهمن ماه 91
ارشیو اسفند ماه 91
آرشیو فروردین ماه 92
آرشیو اردیبهشت ماه 92
آرشیوخرداد ماه 92
آرشیو تیر ماه 92
آرشیو مرداد ماه 92
آرشیو شهریورماه 92
آرشیو مهر ماه 92
آرشیو آبان ماه 92
آرشیو آذر ماه 92
آرشیو دی ماه 92
آرشیو بهمن ماه 92
ارشیو اسفند ماه 92
آرشیو فروردین ماه 93
آرشیو اردیبهشت ماه 93
آرشیو خردادماه 93
آرشیو تیرماه 93
آرشیو مهرماه 93
آرشیو آذر ماه 93
آرشیو فروردین ماه 94


لینکهای روزانه
آپدیت نود 32 [1]
[آرشیو(1)]



لینک دوستان
عاشق آسمونی
EMOZIONANTE
شین مثل شعور
آخرالزمان و منتظران ظهور
پوکه(با شهدا باشیم)
سجاده ای پر از یاس
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
بچه مرشد!
ای نام توبهترین سر آغاز
****شهرستان بجنورد****
..:: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ::..
فانوس به دست.... ازتاریکی ها...رهسپاربه سوی نور
قهرمان من
.: شهر عشق :.
وبلاگ مهربان
بوی سیب
ایران اسلامی

بچه های خدایی
شبستان
سه قدم مانده به....
عشق
یادداشت های من
توشه آخرت
ترخون
سیاه مشق های میم.صاد
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
شکیبا
قتیل العبرات
کیمیا
کشکول
واژه های باران
سیرت
صل الله علی الباکین علی الحسین
وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی
نیم پلاک
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور - واحد دررود
سونامی
جامع ترین وبلاگ خبری
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
گروه رزمی کاران ذوالـــفقار. (درچه)
مناجات با عشق
سرباز ولایت
نه آبی .. نه خاکی
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
مطلع مهرورزی ومحبت
صراط مبین
قرآن
* امام مبین *
دوستانه
دکتر علی حاجی ستوده
وبلاگ خبری تحلیلی مبارز جوان
انا مجنون الحسین
حباب هایی از ح ق ی ق ت
یکی بود هنوزهم هست
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
بسیجی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
گذر دوست
امتداد قاصدک
مجنون الحسین
سیب های کال
منتظر
مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان
اجلاسیه سرداران و 14600 شهید استان فارس
آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
سرافرازان
تارنما
نیم پلاک یعنی شهید
::::: نـو ر و ز :::::
مرد آبا دانی(جانباز عطشانی)
کانون فرهنگی اهل البیت(ع)
پلاک طلائی
مردمی ترین رئیس جمهور
طلاییه
شهید حاج عماد
هویزه
جنبش سبز علوی
یا رب الحسین
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا
پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان
وبلاگ حاج حسین خرازی
پایگاه اینترنتی ماوا
عروج، دل عاشق می طلبد
تا شهدا با شهدا
بصیرت در قرن 21
پایگاه شهید دوران
ملکوت
انجمنی( اسد زاده)
عاشق آسمونی
EMOZIONANTE
شین مثل شعور
آخرالزمان و منتظران ظهور
پوکه(با شهدا باشیم)
سجاده ای پر از یاس
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
بچه مرشد!
ای نام توبهترین سر آغاز
****شهرستان بجنورد****
..:: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ::..
فانوس به دست.... ازتاریکی ها...رهسپاربه سوی نور
قهرمان من
.: شهر عشق :.
وبلاگ مهربان
بوی سیب
ایران اسلامی

بچه های خدایی
شبستان
سه قدم مانده به....
عشق
یادداشت های من
توشه آخرت
ترخون
سیاه مشق های میم.صاد
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
شکیبا
قتیل العبرات
کیمیا
کشکول
واژه های باران
سیرت
صل الله علی الباکین علی الحسین
وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی
نیم پلاک
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور - واحد دررود
سونامی
جامع ترین وبلاگ خبری
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
گروه رزمی کاران ذوالـــفقار. (درچه)
مناجات با عشق
سرباز ولایت
نه آبی .. نه خاکی
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
مطلع مهرورزی ومحبت
صراط مبین
قرآن
* امام مبین *
دوستانه
دکتر علی حاجی ستوده
وبلاگ خبری تحلیلی مبارز جوان
انا مجنون الحسین
حباب هایی از ح ق ی ق ت
یکی بود هنوزهم هست
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
بسیجی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
گذر دوست
امتداد قاصدک
مجنون الحسین
سیب های کال
منتظر
مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان
اجلاسیه سرداران و 14600 شهید استان فارس
آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
سرافرازان
تارنما
نیم پلاک یعنی شهید
::::: نـو ر و ز :::::
مرد آبا دانی(جانباز عطشانی)
کانون فرهنگی اهل البیت(ع)
پلاک طلائی
مردمی ترین رئیس جمهور
طلاییه
شهید حاج عماد
هویزه
جنبش سبز علوی
یا رب الحسین
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا
پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان
وبلاگ حاج حسین خرازی
پایگاه اینترنتی ماوا
عروج، دل عاشق می طلبد
تا شهدا با شهدا
بصیرت در قرن 21
پایگاه شهید دوران
ملکوت
انجمنی( اسد زاده)
عطش عشق
وبلاگ قالب
قالب سازمذهبی

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
  ربات مسنجر قافله شهداء - طرحی نو
لوگوی وبلاگ
یادکردی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) - تفحص شهدا



لوگوی دوستان













آمار بازدید

کل بازدیدها : 536199

بازدیدهای امروز : 95

بازدیدهای دیروز : 133

 RSS 

   

وقتی تروریست‌های سلفی و وهابی حاضر در سوریه دست در دست شیطان گذاشتند و به حرم عقیله بنی هاشم دختر یعسوب‌الدین، حضرت زینب کبری (س) حمله کردند،‌ دل شیعیان علی بن ابیطالب(ع) که بماند دل همه مسلمانان چنان به درد آمد که موجی از خشم و نفرت نسبت به ایادی استکبار در جهان اسلام پدید آمد

وقتی تروریست‌های سلفی و وهابی حاضر در سوریه دست در دست شیطان گذاشتند و به حرم عقیله بنی هاشم دختر یعسوب‌الدین، حضرت زینب کبری (س) حمله کردند،‌ دل شیعیان علی بن ابیطالب(ع) که بماند دل همه مسلمانان چنان به درد آمد که موجی از خشم و نفرت نسبت به ایادی استکبار در جهان اسلام پدید آمد. گویی عاشورای 61 هجری دوباره تجدید شد و دل‌ها را روانه کربلا و قتلگاه خاندان پیامبر (ص) کرد. اشقیا این‌بار حرم حضرت زینب(س) را نشانه گرفتند و به خونخواهی و کینه‌ای که از رسوایی خاندان یزیدیان داشتند، به آنجا حمله کردند که طی یورش، مدیر حرم حضرت زینب (س)‌به شهادت رسیده و چندین زائر مجروح شدند. اما فرزندان نهضت کربلا برای محافظت از حرم عمه‌شان، بی‌نام و نشان راهی شدند تا اجازه ندهند دست تجاوزشان به حرم حضرت زینب (س) نزدیک شود.  حرم کجاست‌؟! قطعه‌ای از گودال جامانده از کرب و بلا. اگرچه تاریخ در گذر زمان تکرار می‌شود اما این‌بار فرزندان نهضت کربلا نگذاشتند که حرمی دوباره غارت و دستان عمه‌شان زینب(س) به نشان اسارتش بسته شود.  پای روضه علمدار کربلا گریستن این روزها تنها معنایش مقاومت است. بسیج مردمی شیعه متشکل از مردان مقاومی از پاکستان، فلسطین، عراق، لبنان وایران این روز‌ها در گردان برادر عمه سادات (‌عباس (ع)‌) جمع شده‌اند. همه آمد‌ه‌اند تا بگویند: «‌کلنا عباسک یا زینب»  اگر چه مدافعان حرم، قتلگاه، خیمه‌های سوخته، دستان بسته، خلخال‌های به تاراج رفته و دامان آتش گرفته یتیمان ابا عبدالله الحسین (ع) را ندیدند اما عشق به اهل بیت رسول الله(ص) سال‌هاست که با گوشت و خونشان در‌آمیخته، اجدادشان پای منبر علمدار و آبروی دو عالم نشسته‌اند و با عباس (ع)، حسین(ع) و علی‌اکبر (ع) عهد کردند که تا آخرین نفس‌های خود پای ولایت این قبیله بمانند. اینان حتی اگر علقمه و قتلگاه را ندیده باشند اما باورشان «یا لیتنا کنا معکم» است که معنا گرفته و این فصلی لا‌ینفک از حیات سربازان روح‌الله و علمداران امام‌خامنه‌ای است.  شهید سید علی اصغر شنایی، شهید سید‌مهدی خراسانی و شهید امیر کاظم‌زاده از همان یاران جامانده قافله 72 تن شهید دشت کربلایند که چندی پیش در دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسیدند و به قافله حسینیان پیوستند. روایتمان امروز، اگرچه تلخ اما به رشادت شیران سرزمین‌مان باز‌می‌گردد و به خود می‌بالیم. حکایت شهادتشان به ما می‌فهماند که شهادت را جز شهید نمی‌شناسد. آری‌! «وعده الله الحق وحزب الله هم الغالبون.»   آنچه در پی می‌آید روایت بستگان شهدا از زندگی و شهادت این حماسه‌سازان مکتب زینبی(س) است که در 14 خرداد ماه 1392 به شهادت رسیدند.

شهید سید علی اصغر شنایی
زیر بیرق ابا عبدالله الحسین (ع)


شهید‌سید‌علی‌اصغر شنایی در شب یازدهم محرم الحرام سال 1359 هجری شمسی در دیباج و در میان خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدر بزرگش مرحوم سید اسحق فرزندش را علی اصغر نامگذاری کرد. علت این نامگذاری هم علقه خانواده به حضرت علی اصغر و شهادتش در عصر عاشورا بود. علی اصغر نان حلال و دسترنج پدری کشاورز و دامدار را خورد و پرورش یافت. پس از هفت سالگی دوره دبستان و راهنمایی را در مدارس شهر دیباج سپری کرد و برای گذراندن دوره متوسطه به شهر امیریه دامغان عزیمت نمود. پدر و مادر شهید علی اصغر شنایی هردو از سلاله رسول اکرم(ص) و سادات حسینی بوده و به اهل بیت(ع) ارادت خاصی داشتند. دوران اولیه شیرخوارگی علی اصغر مصادف با دهه دوم محرم و اربعین شهادت سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بود. علی اصغر در دامان مادرش در مراسم روضه‌خوانی و عزاداری شرکت می‌کرد. اشک مادر در مراسم عزای شهدای کربلا همراه با شیر مادر با جان سید علی اصغر عجین و وی از آنجا حسینی شد و عشق به اباعبدالله الحسین(ع) در قلب کوچکش جوانه زد.  در نوجوانی به همراه پدر و دوستانش در مراسم مذهبی، اعیاد و عزاداری ائمه اطهار و معصومین(ع) شرکت کرده و روح خود را در این مراسم جلا داده و خیلی زود به صف دوستداران و محبین اهل‌بیت(ع) پیوست. وی در مراسم سینه‌زنی و زنجیرزنی شرکت فعال داشت و چندین سال پرچمدار هیئت عزاداران حسینی محله قلعه بود. علی اصغر قبل از رسیدن به سن بلوغ اجرای احکام دین را سر لوحه خود قرار داده و به خواندن نماز اول وقت و شرکت در نماز جماعت و جمعه و روزه‌داری و عبادت در ماه مبارک رمضان می‌پرداخت. شال سبز علوی بر گردن و زنجیر بر دوش و پرچم عزاداری حسینی در دستان این شهید تصویری آشنا در مراسم بود.  فرزند صالح خانواده شنایی، با حضور مستمر در مراسم مختلف مذهبی و بهره‌گیری از روضه‌خوانی و سخنرانی‌های روحانیون و طلاب و... دارای اخلاق حسنه شد و خیلی زود به ارزش مادر و پدر در قرآن و اسلام پی برد و احترام به بزرگان به خصوص والدین را سرلوحه خود قرار داد. والدینش می‌گویند: علی اصغر هرگز با صدای بلند با ما صحبت نکرد.

بسیج مدرسه عشق
همزمان با مقطع راهنمایی بود که شور و شوق فعالیت در بسیج در علی اصغر اوج گرفت و وارد این مسیر شد. او ضمن حضور در بسیج در برنامه‌های مختلف آن شرکت مستمر داشته و عضو فعال گردان‌های عاشورا شد. در مانورها و برنامه‌های آن شرکت فعالانه داشت. بسیج به عنوان مدرسه عشق به ارزش‌های دینی و الهی برای او تداعی شده بود. حضورش در بسیج او را مرید امام خامنه‌ای کرد.
 
انس به عقیله بنی هاشم

در شهر دیباج به مناسبت شهادت و میلاد چهارده معصوم(ع) مراسمی برقرار است و برای هریک از ائمه اطهار(ع) و معصومین(ع) حداقل یک نفر میزبان شده و با برپایی مجلسی اطعام می‌دهد. بیش از پانزده سال است که در شب وفات حضرت زینب کبری(س) مراسم عزاداری، روضه‌خوانی و سخنرانی به همراه شام در مسجد صاحب الزمان (عج)دیباج برگزار می‌شود. سید علی اصغر نیمی از عمرش را با این مراسم گذراند و رفته رفته با عقیله بنی هاشم مأنوس شد. این شهید بزرگوار که در تهران ساکن بود همزمان با این مناسبت به دیباج می‌رفت و پرچم عزای زینبیه را بر در خانه پدرش و مسجد نصب کرده و مقدمات برپایی این مراسم را مهیا می‌کرد. او با این مراسم به روایتگر حماسه کربلا علاقه خاصی پیدا نمود و سرانجام پاداش خدماتش را از این بانوی بزرگ اسلام گرفت و در شام بلا به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

از مشهد تا شام
نیمه دوم اردیبهشت سال 1392برای گذراندن دوره بصیرت به اتفاق برادر نجفی و شهید مهدی خراسانی به مشهد مقدس عزیمت نمود. شهید علی اصغر پدر و مادر خود و همسرش را در آخرین سفر زیارتی‌اش همراه خود برد. مادر شهید می‌گوید: «در این سفر علی اصغر حال و هوای دیگری داشت همواره از بهشت و شهادت سخن می‌گفت و برای فرزندش علی رضا از بهشت صحبت می‌کرد.» در این سفر دوستی او و شهید خراسانی به اوج خود رسیده بود. مادر شهید می‌گوید:«در حرم نشسته بودیم تلفن همراهش زنگ خورد و با دوستانش صحبت کرد و پس از اتمام مکالمه تلفنی خیلی خوشحال شد، در پوست خود نمی‌گنجید. گویی مأموریت جدیدی به او محول شده بود. برادر نجفی از همکاران شهیدان شنایی و خراسانی نیز می‌گوید:«‌یک شب این دو عزیز از حرم آمدند پیش من و گفتند:ما آماده اعزام به مأموریت هستیم و با امام رضا(ع) عهد بسته‌ایم که در آنجا شهید شویم.» من به آنها گفتم:«‌بروید دنبال کارتان، شوخی نکنید» شب دوم هم همین کار را تکرار کردند و همین جواب را از من شنیدند. اما امروز که خوب فکر می‌کنم آن دو عزیز واقعا حاجتشان را از امام رضا(ع) گرفتند و این افتخار مبارکشان باشد.»
قرعه شهادت
داوطلب اعزام به حدی بود که به قرعه‌کشی متوسل شدیم، قر‌عه به نام چهار نفر شهیدان کاظم‌زاده، خراسانی، شنایی و یکی از دوستانشان افتاد.   ولی هواپیما فقط سه نفر جا داشت. مجدداً قرعه‌کشی کردند و در نهایت قرعه به نام این سه عزیز افتاد و سی‌ام اردیبهشت ماه سال 92 داوطلبانه به مأموریت دفاع از حرم اعزام شدند.

سرباز لشکر عباس (ع)
علی اصغر هر سه روز با خانواده در تماس بود. دایی شهید می‌گوید: با اینکه ارتباط نزدیکی با شهید شنایی داشتم به من اطلاع نداد که به مأموریت می‌رود حتی خداحافظی هم نکرد. شاید می‌ترسید که مانع رفتنش شوم اما به پسرم گفته بود و پسرم محمد نیز یک هفته بعد به من گفت: «پدر‌جان! علی‌اصغر به مأموریت رفته‌» اضطراب من بیشتر شد.  من در هشت سال دفاع مقدس شهدای زیادی را دیده و با روحیات آنان قبل از شهادت کاملاً آشنا بودم. علی‌اصغر هم چنین روحیاتی داشت، می‌دانستم که او هم شهید می‌شود.   نگرانی‌ام به اوج رسید برای همین پنج شنبه 16 خرداد ساعت پنج عصر به منزلشان رفتم. شش روزی می‌شد که علی‌اصغر تماس نگرفته بود. مدتی را با علیرضا پسر شهید بازی کردم. اما دیگر تاب ماندن نداشتم، خداحافظی کردم و به خانه آمدم. دو روزی گذشت تا اینکه خبر رسید، علی‌اصغر همانند حضرت عباس(ع) و در پاسداری از حریم آل محمد(ص) به شهادت رسیده است.
شهادت؛ هدیه پاسداری از حرم
کربلایی سید‌عباس شنایی پدر شهید می‌گوید: «شب شهادت امام صادق (ع) خواب دیدم بانویی بلند بالا با چادر عربی و نقاب بر چهره به گفت: «آن امانتی که شب یازدهم محرم 59 به تو دادیم ازتو گرفتیم.‌» هرچه فکر کردم متوجه نشدم یعنی چه‌؟! روز بعد به یاد علی‌اصغر افتادم او همان امانتی بود که شب یازدهم محرم از پروردگار گرفتم. از محل مأموریتش در جریان نبودم، راستش به من نگفت. او پسر مظلوم و با‌ایمانی بود. نمی‌خواست من را ناراحت و نگران کند. روز شنبه18 خرداد از رفت و آمد دوستان و بستگان متوجه شدم علی‌اصغرم شهید شده است.» علی‌اصغر و دو دوست دیگرش روی تانک کار می‌کردند. در یکی از شب‌ها دفاع از حرم، موشک هدایت‌شونده که هدیه صهیونیست‌ها بود به تانک اصابت می‌کند و شهید سید‌علی‌اصغر به همراه دو دوست دیگرش شهید سید‌مهدی خراسانی و شهید امیر کاظم‌زاده در آتش عشق به شهادت و در لابلای پولاد ارابه جنگی ذوب می‌شوند و روح بلندشان در مسیر پاسداری از حرم حضرت زینب کبری(س) در تاریخ 14خرداد ماه 1392 به ملکوت اعلی پر می‌کشد.

شهید سید‌مهدی خراسانی
طاهره مطهری‌نژاد، همسر شهید مهدی خراسانی یکی دیگر از شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) از روز‌های همراهی همسر شهیدش و چگونگی آغاز زندگی مشترکشان می‌گوید: سیدمهدی متولد 5 مرداد 1360 اهل دامغان بود. زندگی مشترکمان را خیلی ساده و بی‌تکلف آغاز کردیم. پس از خواستگاری ایشان از من عقد ساده‌ای گرفتیم و سپس برای زیارت حضرت امام رضا(ع) عازم مشهد مقدس شدیم. این سفر پر‌برکت مقدمه‌ای شد تا هر سال زائر آقا علی ابن موسی الرضا(ع) شویم. در واقع مهدی با امام رضا(ع) مأنوس شده بود و در کنار ایشان سعادت زیارت آقا امام رضا (ع) نصیب من هم می‌شد.
حدود 10 سالی از ازدواجم با مهدی می‌گذرد، اگرچه 10سال زندگی مشترک با همسرم بسیار کوتاه و زودگذر بود اما زندگی بسیار پرباری را در کنار هم سپری کردیم. من در این مدت آرامش را به معنای واقعی حس کردم. ثمره زندگی ما دو فرزند بود. امید هشت ساله و محمد سه ساله. شهید علاقه خاصی به فرزندانش داشت.
مطهری‌نژاد با اشاره به اخلاق نیکوی شهید خراسانی می‌افزاید: مهدی فردی بسیار متین، آرام و مسئولیت‌پذیر بود. در اوقات بیکاری‌، من و بچه‌ها را به تفریح و گشت‌وگذار می‌برد. زمانی که به خانه می‌آمد، در کارهای منزل کمکم می‌کرد. او برای خانواده‌اش احترام و اهمیت زیادی قائل بود. به من و فرزندانش هم احترام می‌گذاشت. حرف‌ها و درد دل‌هایش را با من در میان می‌گذاشت و هیچ نکته مبهمی در زندگی ما وجود نداشت. شهید مهدی نه تنها یک همسر خوب بلکه یک رفیق و دوست خوب هم برای من بود. همیشه در تصمیم‌گیری‌ها با من مشورت می‌کرد.
این همسر شهید با اشاره به جرو بحث‌های رایج بین زوج‌ها می‌گوید: زندگی ما هم از این قاعده مستثنی نبود بالاخره دو نفر با دو دیدگاه و آرا و عقاید متفاوت در کنار هم زندگی می‌کنند و گاهی اختلاف جزئی پیش می‌آید. اگر کوچکترین بحثی بین ما رخ می‌داد، شهید من را به آرامش دعوت می‌کرد و می‌گفت: «‌هیچ چیز دنیوی ارزش ندارد که به خاطر آن رابطه زیبای ما خدشه‌دار شود. «در حقیقت با آرامش ایشان من آرام می‌شدم و اینگونه اختلاف نظرهای بسیار جزئی به صفا و صمیمیت تبدیل می‌شد. همسر شهید خراسانی در مورد احترام این شهید به والدینش می‌گوید: یکی از ویژگی‌های اخلاقی ایشان نیکی به پدر و مادرش بود. او دوستانه با برادر و خواهر و حتی دوستانش رفتار می‌کرد و آنها را به خیر و نیکی راهنمایی می‌کرد. او از اینکه از پدر و مادرش دور بود احساس ناراحتی می‌کرد و می‌گفت نمی‌توانم آن طور که شایسته است به آنها خدمت کنم، ولی با این حال از هیچ کمکی به والدینش دریغ نمی‌کرد. مهدی بسیار خوش‌اخلاق و اهل معاشرت و شوخ‌طبع بود و دوستانش از مصاحبت با او لذت می‌بردند. خانم مطهری‌نژاد با اشاره به عدم دلبستگی شهید مهدی به مادیات و مسائل دنیوی می‌گوید: آقا‌مهدی دنبال منافع مادی نبود. اصلاً دل به دنیا نداشت و در پی جمع‌آوری مال و ثروت نمی‌رفت. مهدی خیلی مقید به حلال و حرام بود که این یکی از مهمترین ویژگی‌های بارز او به شمار می‌آمد. او حساسیت زیادی در پرداخت خمس و زکات داشت. بسیار به حق‌الناس و حقوق دیگران اعتقاد داشت تا آنجا که می‌توانست از کمک‌رسانی به مردم دریغ نمی‌کرد. او همیشه دنبال خیر و ثواب بود، اصلاً اهل ریا و خود‌نمایی نبود.
همسر شهید با اشاره به روحیه شهادت‌پذیری و جهادی شهید خراسانی می‌گوید: او همیشه آرزوی شهادت داشت و می‌گفت: «من لیاقت شهادت را ندارم و دوست دارم در دفاع از اسلام و دین و ایمانم سهمی داشته باشم. ما همیشه باید با یاد مرگ زندگی کنیم». مهدی پشتیبان ولی فقیه بود و ارادت خاصی به ولی فقیه داشت.
مطهری‌نژاد همچنین از لحظات شیرین زندگی خود برایمان می‌گوید: زندگی آرام و بانشاط ما در کنار معنویات معنا می‌شود. تمام تلاش من این بود تا جایی که امکانش بود ایشان را در مأموریت‌هایشان همراهی کنم. تا آنجا که می‌توانستم او را تنها نمی‌گذاشتم و با او بودم. او همیشه می‌گفت: «‌این دعا را آویزه گوش خود کنیم «اللهم الجعل عواقب امرنا خیرا» خدایا عاقبت ما را ختم به خیر بگردان و اینگونه بود که عاقبتش ختم به خیر شد.
آخرین سفر
 دو هفته قبل از اعزامش همراه خانواده با شهید سید‌علی‌اصغر شنایی به مشهد مقدس رفتیم. سفر بسیار خوب و به یاد ماندنی بود. در بازگشت از مشهد، آنها با هم شوخی می‌کردند و می‌گفتند: «اگر ما رفتیم و برنگشتیم ما را فراموش نکنید، شما همسران شهید می‌شوید و آن وقت با شما مصاحبه می‌کنند. از حالا به فکر آن روز باشید و خود را آماده کنید که در جواب چه بگویید» ولی ما این حرف را به شوخی می‌گرفتیم. کلاً در طول راه از شهادت حرف می‌زدند. آنها که می‌دانستند می‌خواهند شهید شوند، به نظرم داشتند ما را آماده می‌کردند....
خانم مطهری‌نژاد از خوابی که چند روز قبل از شهادت همسرش دیده بود نیز برایمان می‌گوید: «‌شهید شنایی در خواب به همسرم می‌گفت: خوشا به حالت که تو رفتنی هستی و نامه‌ات امضا شد، ولی من کارم اشکال دارد.»‌ آری! هر دوی آنها لیاقت شهادت را داشتند و در مشهد مقدس نامه شهادتشان را از امام رضا(ع) گرفتند و با هم  داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفتند و باهم به شهادت رسیده و روح پاکشان به آسمان‌ها پر کشید.

شهید امیر‌ کاظم‌زاده
بیعت رضوان به دست پاک رهبر کرده‌ام
  درره قرآن فدا صد پاره پیکر کرده‌ام
بهر حفظ بارگاه قهرمان کربلا (حضرت زینب (س) )
  اقتدا من بر ابوالفضل(ع) دلاور کرده‌ام
شهید‌ امیر ‌کاظم‌زاده 15 شهریور ماه 1361 و اهل پاکدشت بود. در دوران کودکی در راستای کمک به خرج و درآمد خانواده همراهیشان می‌کرد و در شغل‌های بنایی و موتور‌سازی مشغول به کار شد. پدرش کارگر ساده نانوایی بود. او فردی بسیار زحمتکش و پر‌تلاش بود. از همان دوران کودکی به مسجد می‌رفت و در هیئت‌های مختلف مذهبی شرکت داشت، ایا‌م عزاداری‌های اباعبدالله الحسین (ع) به ویژه ایام محرم به صورت فعال همکاری داشت و از قبل از شروع ماه محرم به صورت فعال همکاری داشت. شهید بسیار خنده‌رو، صبور و فروتن و با‌گذشت بودند. او نسبت به کودکان بسیار مهربان بود. خودش هم پدر یک‌ کودک شش ماهه است. شهید نسبت به پدر و مادرش مهربان و خوش اخلاق بود.  از همان سن و نوجوانی فردی بسیار غیرتمند بود. امیر بسیار کم‌توقع بود. اهل تجمل‌گرایی و مد نبود.  یکی از کارهای شهید امیر کاظم‌زاده ساخت مقبره شهدای گمنام بود. ایشان حضور فعالی در برپایی نمایشگاه‌‌های هفته دفاع مقدس و نمایشگاه‌های مذهبی به ویژه دفاع مقدس داشتند. ارادت به ولایت فقیه یکی از همان اصولی بود که شهید به آن پایبند بود. علاقه عجیبی به امام خامنه‌ای داشت. پیرو را‌ه امام و شهدا بود.
دلنوشته همسر شهید امیر کاظم‌زاده
 زندگی انسان بازتاب خواسته‌های او در زمان گذشته است که به امید آن ایام را سپری می‌کند. این خود ما هستیم که آینده را با مسیری که خداوند در مقابلمان قرار می‌دهد ترسیم می‌کنیم. زندگی من و امیر طرحی بود که سال‌ها قبل از اولین دیدارمان در ذهن من و همسرم تجسم شده بود. امیر از زمانی که با خدا و مسجد و هیئت و امام حسین (ع) آشنا شد عاشق اهل بیت و شهادت بود. من هم برای ساخت آینده‌ای روشن در انتظار مردی بودم که اهل نماز و خدا و تقوا باشد کسی که صرف نظر از عوامل مادی، معنویاتش آینده‌‌ساز زندگیم باشد. بدون شک امیر همان شخصی بود که با تمام وجود خواستارش بودم و این باز لطف خدا بود که شامل حال من شد.
در 17 تیر 1389 امیر به خواستگاری من آمد و این شروعی برای آشنایی ما شد. برای مأموریت به شیراز حرم شاهچراغ رفته بود که به او جواب مثبت دادم، خوشحال بودیم هر دویمان. به من گفت دلم را شاد کردی، خدا دلت را شاد کند.
روز تولد امام حسن مجتبی(ع) مصادف با 15 ماه مبارک رمضان در پیشگاه خداوند و زیرسایه امام زمان(عج) با یکدیگر پیوندی بستیم و قسمی خوردیم که هیچ چیز ما را نمی‌تواند از هم جدا کند. شاید آن زمان که امیر به من چنین قولی داد هرگز تصورش را نمی‌کرد که او آسمانی باشد و من زمینی. نیمه شعبان سال 1390 با هم ازدواج کردیم. هر چند زمان کوتاهی بود اما لحظه لحظه‌های آن برای من خاطره‌ای شد که بتوانم با آن ادامه عمرم را سپری کنم، نمی‌گویم زندگی کنم چون زندگی و آینده من با بدن بی‌جان همسرم به زیر خروارها خاک رفت و تمام شد. هر وقت هیئت یا مسجدی می‌رفت وقت زیارت عاشورا به من زنگ می‌زد و از پشت گوشی می‌گفت «نمی‌دونی اینجا چه حال و هوایی داره هر آرزویی داری و هرچه می‌خواهی از خدا بخواه». به درس خواندن خیلی علاقه داشت، تازه عقد کرده بودیم که دانشگاه رشته حقوق قبول شد. پشتکار قوی‌ای داشت. برای آرامش و موفقیت زندگیمان خیلی تلاش می‌کرد. توکلش همیشه به خدا بود و تحت هر شرایطی شکرگزار خدا بود و در مقابل مشکلات زندگی همیشه صبور و باحوصله بود. ثمره زندگی کوتاهمان پسری بود که نامش را امیر انتخاب کرد. امیر عاشق پسرش محمدطاها بود. محمدم اکنون تنها شش ماه دارد.



نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 4:17 عصر روز چهارشنبه 92 مرداد 16