>
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



شهیدی که در بوسنی بنیاد شهید راه انداخت(1) - تفحص شهدا

خادمین شهدا
شهیدی که در بوسنی بنیاد شهید راه انداخت(1) - تفحص شهدا
شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر و اجعلنامن خیرانصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه ************** باکی از این نداریم که شهادت نصیب عزیزان ما شده است. این یک شیوه ی مرضیه ای است که در شیعه ی امیرالمؤمنین از اول پیدایش اسام تاکنون بوده .من در میان شما باشم یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد، نگذارید پیش کسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند. امام خمینی قدس سره ************* شهید حمید باکری جانشین فرماندهی لشکر 31 عاشورا بود و چه زیبا گفت از دوستانش که دراین سال های بعد از جنگ چگونه خواهند شد!! دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا می رسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته می شوند: دسته ای به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از گذشته خود پشیمان می شوند!! دسته ای راه بی تفاوتی را بر می گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند!!! دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها دق خواهند کرد!!! پس از خدا بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید . چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود!!!
شهیدی که در بوسنی بنیاد شهید راه انداخت(1) - تفحص شهدا وصال ؛ پایگاه جامع وب نوشته های  جهادگران فضای مجازی ما می توانیم www.it-help.blogfa.com
بیانیه جنبش حمایت از تهیه کننده برنامه سمت خدا
تماس با نویسنده

موضوعات مطالب
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گلایه‌ . 8 سال دفاع مقدس . انتفاضه سایبری . ایران . بانه . بیانیه . بیمارستان . پیرترین رزمنده دفاع مقدس . پیکر مطهرش . تنها زن . تیم اطلاعات عملیات . جبهه وبلاگی غدیر . جبهه وبلاگی غدیر اعلام کرد جنبش سایبری من به دانشجوی پولی معترضم . جنبش سایبری بصیرت حسینی . جنبش سایبری علمداران بسیج» . حاج حسین خرازی . حاج صفرقلی رحمانیان . حاج عباس کریمی . حماسه حضور زنان . حماسه دفاع . حماسه هویزه . حماسه هویزه و تأثیر آن . خاطرات رهبر انقلاب . خشونت سانسور شده . داشتیم میرفتیم کربلا اتوبوس مان را منفجر کردند ..... . دانلود مداحی شهدا . دفاع . دلاور مردان . رهبری . روایت . روز قدس . روند جنگ عراق علیه ایران . روند جنگ عراق علیه ایران (1) . زریبافان . زنان . زیبا و دلنشین . سالگرد شهادت . سالم پیدا شد . سردار بزرگ اسلام . سردار سرلشکر احمد کاظمی . شرمنده . شهدا . شهید . شهید امیر حاج امینی . شهید غلامرضا یزدانی . شهید قاسم نصرالهی . شهید همت . شهید کبیری . عملیاتها . عکس اسرای ایران در عملیات بدر . فرمانده سپاه . فرمانده لشکر محمد رسول الله(ص) . فسا . گلعلی بابایی . لحظه شهادت . لیست کامل . محمد مهدی کاظمی . محمدعلی شاه ، افغانستان ، جبهه ، جنگ ایران و عراق ، مجاهد ، زندا . ناگفته هایی از زنان . هشت دفاع مقدس . هشتم اسفندماه . همسران سرداران شهید . وصیت نامه . ولایت فقیه . یادواره وبلاگی . یک فرزند شهید . کمپین، حامیان توافق خوب .
آرشیو وبلاگ
آرشیو مرداد ماه87
آرشیو شهریور ماه 87
آرشیو مهر ماه 87
آشیو آبان ماه 87
آرشیو آ ذر ماه 87
آرشیو دی ماه 87
آرشیو بهمن ماه 87
آرشیو اسفند ماه سال 87
آرشیو فروردین ماه 88
آرشیو اردیبهشت ماه 88
آرشیوخرداد ماه 88
آرشیو تیر ماه 88
آرشیو مرداد ماه 88
آرشیو مهر ماه 88
آرشیو آبان ماه 88
آرشیو آذر ماه 88
آرشیو دی ماه 88
ارشیو بهمن ماه 88
آرشیو اسفند ماه 88
آرشیو فروردین ماه 89
آرشیو اردیبهشت 89
آرشیوخرداد ماه 89
آرشیو تیر ماه 89
آرشیو مردادماه 89
آرشیو شهریور ماه 89
آرشیو مهر 89
آرشیو آبان 89
آرشیوآذر ماه 89
آرشیو دی ماه 89
آرشیو بهمن ماه89
آرشیو اسفندماه89
آرشیو فروردین ماه 90
آرشیو اردیبهشت ماه 90
آرشیو خرداد ماه 90
آرشیو تیر ماه90
آرشیو مرداد ماه 90
آرشیو شهریور ماه90
آرشیو مهرماه 90
آرشیو آبان ماه 90
آرشیو آذر ماه90
آرشیو دی ماه 90
آرشیو بهمن ماه 90
آرشیو اسفند ماه 90
آرشیو فروردین ماه 91
آرشیو اردیبهشت ماه 91
آرشیو خرداد ماه 91
آرشیو تیر ماه 91
ارشیو مرداد ماه 91
آرشیو شهریورماه 91
آرشیو مهر ماه 91
آرشیو آبان ماه 91
آرشیو آذرماه 91
آرشیو دی ماه 91
آرشیو بهمن ماه 91
ارشیو اسفند ماه 91
آرشیو فروردین ماه 92
آرشیو اردیبهشت ماه 92
آرشیوخرداد ماه 92
آرشیو تیر ماه 92
آرشیو مرداد ماه 92
آرشیو شهریورماه 92
آرشیو مهر ماه 92
آرشیو آبان ماه 92
آرشیو آذر ماه 92
آرشیو دی ماه 92
آرشیو بهمن ماه 92
ارشیو اسفند ماه 92
آرشیو فروردین ماه 93
آرشیو اردیبهشت ماه 93
آرشیو خردادماه 93
آرشیو تیرماه 93
آرشیو مهرماه 93
آرشیو آذر ماه 93
آرشیو فروردین ماه 94


لینکهای روزانه
آپدیت نود 32 [1]
[آرشیو(1)]



لینک دوستان
عاشق آسمونی
EMOZIONANTE
شین مثل شعور
آخرالزمان و منتظران ظهور
پوکه(با شهدا باشیم)
سجاده ای پر از یاس
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
بچه مرشد!
ای نام توبهترین سر آغاز
****شهرستان بجنورد****
..:: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ::..
فانوس به دست.... ازتاریکی ها...رهسپاربه سوی نور
قهرمان من
.: شهر عشق :.
وبلاگ مهربان
بوی سیب
ایران اسلامی

بچه های خدایی
شبستان
سه قدم مانده به....
عشق
یادداشت های من
توشه آخرت
ترخون
سیاه مشق های میم.صاد
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
شکیبا
قتیل العبرات
کیمیا
کشکول
واژه های باران
سیرت
صل الله علی الباکین علی الحسین
وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی
نیم پلاک
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور - واحد دررود
سونامی
جامع ترین وبلاگ خبری
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
گروه رزمی کاران ذوالـــفقار. (درچه)
مناجات با عشق
سرباز ولایت
نه آبی .. نه خاکی
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
مطلع مهرورزی ومحبت
صراط مبین
قرآن
* امام مبین *
دوستانه
دکتر علی حاجی ستوده
وبلاگ خبری تحلیلی مبارز جوان
انا مجنون الحسین
حباب هایی از ح ق ی ق ت
یکی بود هنوزهم هست
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
بسیجی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
گذر دوست
امتداد قاصدک
مجنون الحسین
سیب های کال
منتظر
مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان
اجلاسیه سرداران و 14600 شهید استان فارس
آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
سرافرازان
تارنما
نیم پلاک یعنی شهید
::::: نـو ر و ز :::::
مرد آبا دانی(جانباز عطشانی)
کانون فرهنگی اهل البیت(ع)
پلاک طلائی
مردمی ترین رئیس جمهور
طلاییه
شهید حاج عماد
هویزه
جنبش سبز علوی
یا رب الحسین
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا
پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان
وبلاگ حاج حسین خرازی
پایگاه اینترنتی ماوا
عروج، دل عاشق می طلبد
تا شهدا با شهدا
بصیرت در قرن 21
پایگاه شهید دوران
ملکوت
انجمنی( اسد زاده)
عاشق آسمونی
EMOZIONANTE
شین مثل شعور
آخرالزمان و منتظران ظهور
پوکه(با شهدا باشیم)
سجاده ای پر از یاس
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
بچه مرشد!
ای نام توبهترین سر آغاز
****شهرستان بجنورد****
..:: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ::..
فانوس به دست.... ازتاریکی ها...رهسپاربه سوی نور
قهرمان من
.: شهر عشق :.
وبلاگ مهربان
بوی سیب
ایران اسلامی

بچه های خدایی
شبستان
سه قدم مانده به....
عشق
یادداشت های من
توشه آخرت
ترخون
سیاه مشق های میم.صاد
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
شکیبا
قتیل العبرات
کیمیا
کشکول
واژه های باران
سیرت
صل الله علی الباکین علی الحسین
وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی
نیم پلاک
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور - واحد دررود
سونامی
جامع ترین وبلاگ خبری
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
گروه رزمی کاران ذوالـــفقار. (درچه)
مناجات با عشق
سرباز ولایت
نه آبی .. نه خاکی
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
مطلع مهرورزی ومحبت
صراط مبین
قرآن
* امام مبین *
دوستانه
دکتر علی حاجی ستوده
وبلاگ خبری تحلیلی مبارز جوان
انا مجنون الحسین
حباب هایی از ح ق ی ق ت
یکی بود هنوزهم هست
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
بسیجی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
گذر دوست
امتداد قاصدک
مجنون الحسین
سیب های کال
منتظر
مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان
اجلاسیه سرداران و 14600 شهید استان فارس
آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
سرافرازان
تارنما
نیم پلاک یعنی شهید
::::: نـو ر و ز :::::
مرد آبا دانی(جانباز عطشانی)
کانون فرهنگی اهل البیت(ع)
پلاک طلائی
مردمی ترین رئیس جمهور
طلاییه
شهید حاج عماد
هویزه
جنبش سبز علوی
یا رب الحسین
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا
پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان
وبلاگ حاج حسین خرازی
پایگاه اینترنتی ماوا
عروج، دل عاشق می طلبد
تا شهدا با شهدا
بصیرت در قرن 21
پایگاه شهید دوران
ملکوت
انجمنی( اسد زاده)
عطش عشق
وبلاگ قالب
قالب سازمذهبی

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
  ربات مسنجر قافله شهداء - طرحی نو
لوگوی وبلاگ
شهیدی که در بوسنی بنیاد شهید راه انداخت(1) - تفحص شهدا



لوگوی دوستان













آمار بازدید

کل بازدیدها : 537256

بازدیدهای امروز : 95

بازدیدهای دیروز : 92

 RSS 

   

در نیروهای تبلیغی، بعضی­ ها یک کاناله هستند؛ مثلاً فقط با کودکان کار می­کنند. بعضی ها با گروه­های هم­سنّ خودشان کار می­کنند. بعضی­ ها با بزرگ­تر از خود، ارتباط برقرار می­کنند. ولی حسین ­آقا با همه گروه­ ها ارتباط عمیقی داشت؛ برای کودکان به­ طور جداگانه برنامه داشت. آلبوم­ های بچّه­ های فامیل، مملوّ از عکس­ های ایشان است. بهترین چیزی که هدیه می­ داد، کتاب بود. البته برای نوجوان­ها، کتاب­ های مرتبط با خودشان و گاهی اسباب­ بازی.

در ارتباط با بزرگ­ترها، آن­چه که آموخته بود را برای خودش بلوکه نمی­ کرد. مثلاً یادم هست اوّلین زمانی که کار با کامپیوتر را فرا گرفته بود، سعی می­ کرد بستگان و آشنایان و دوستان را با آن­چه یاد گرفته، آشنا کند.

 وقتی که برادر کوچک­تر ایشان، داماد آیت ­الله امینی شد، ایشان در تمام مراسم و برنامه ­ها واقعاً حق برادری را ادا کرد. با این­که خودش بزرگ­تر بود، ولی همه برنامه ­هایی که برادرش نیاز داشت را دنبال می­کرد و خیلی خوشحال بود که می­ تواند برادر کوچک­تر را خوشبخت ببیند.

سال جدید را با یاد خدا و آرزوی شهادت آغاز می­کنم

تعلّقات دنیوی نداشت. وسایل خوبی داشت، ولی به­ راحتی آن­ها را می­ بخشید. با همان شهریه که خیلی هم کم بود، برای افراد مختلف، هدیه می­ خرید. در سفرهایی که با ایشان داشتیم، تمام پولی که داشت را هزینه می­کرد. آخر سر هم، هرمقدار باقی می­ ماند، به خادم آن مثلاً مهمان­سرا می­ داد.

 اما سفر حجّی را که مشرّف شد، چون آدم بی­ تکلّفی بود، بسیار کم­ هزینه انجام داد. خودش می­گفت که همراهان ما کلّی بار و چمدان داشتند و ما تنها یک ساک دستی داشتیم که حوله­ های إحرام و لباس­مان بود! قاعدتاً در اوّلین سفر، انتظار بر این است که سوغاتی مفصّلی آورده شود و خود شخص هم علاقه دارد که سوغات بدهد. اما به­ خاطر مسئله مهم­تری، اجتناب می­کرد. یک حریّت خاصّی داشت.

 وقتی حرم حضرت امام رضا(ع) را منفجر کردند، تأسّف می­ خورد که یکی از زائرهای حرم حضرت، نبوده. در جبهه و جنگ هم وقتی شرکت می­کرد، با شعف می­ رفت. وقتی عملیات تمام می­ شد، با خستگی برمی­ گشت و می­ گفت این دفعه هم قسمت ما نشد. روحیه شهادت­ طلبی ایشان، روحیه ویژه­ ای بود که باید از آن یاد کرد.

در ابتدای همة سررسیدهایش، این جمله را نوشته که «سال جدید را با یاد خدا و آرزوی شهادت، آغاز می­کنم.» یک­بار در منطقة عملیاتی والفجر8 باهم سوار بر موتور می­رفتیم. یک خمپاره آمد نزدیک موتور و هر دوی­مان روی خاکریز پرت شدیم. گرد و خاک شد و ایشان نگران آمد بالای سر من و گفت: چیزی­ ات نشد؟ گفتم: نه. شروع کردیم به خندیدن. ایشان آن­جا از من قول گرفت که اگر شهید شد، من لباس مشکی نپوشم و عزاداری نکنم. طبق همین وصیتی که کرد، بنده در زمان شهادت ایشان، در هیچ­کدام از مراسمات و برنامه­ ها، لباس مشکی نپوشیدم. چرا که عشق و علاقه ­اش را به شهدا و شهادت می­ دانستم.

  

آقا گفتند برای بوسنی کاری کنید

واقعاً مطیع و علاقه­ مند مقام­ معظّم­ رهبری بود و با شیوه ­های مختلف، خودش را می­ رساند که بتواند به دیدار آقا نائل شود و در دیدارها و ملاقات­ ها شرکت کند.

آقا در چند سخنرانی­ از مظلومیت مردم بوسنی و ضرورت دفاع از این مردم صحبت کردند. شهید نوّاب اعلام آمادگی کرد که در منطقه کار کند. دید که می­تواند حرکتی انجام دهد. زبان انگلیسی هم بلد بود، اشتیاق زیادی هم داشت که آن صحنه دفاع از اسلام را نیز تجربه کند. زمینه به­ وجود آمد تا با چند تن از طلبه‎ها به بوسنی بروند.


واقعاً سراپا مطیع امام(ره) و مقام­ معظّم­ رهبری بود؛ آن­چه را که می­ شنید، سعی می­کرد به نوعی عمل کند و بر زمین نماند. بعضی­ ها دنبال ادای تکلیف نیستند؛ به دنبال این هستند که باری به هر جهت، یک کاری کرده باشند. ولی ایشان به دنبال این بود که حتماً وظیفه­ ای را انجام بدهد و کاری را دنبال کند که تکلیفش است.

مردم بوسنی واقعاً مظلومانه شهید شدند و مظلومانه از خودشان دفاع کردند. به ­علاوه که مردم بوسنی، مسلمان هم بودند و این خود انگیزه کمک به آن­ها را می ­افزود. این نکته خیلی قابل توجّه است که در قلب اروپایی که خودشان را متمدّن­ تر از دیگران می‎دانند، نسل­کشی و کشتار نژادی صورت گرفت و هم? کشورهای اروپایی هم ساکت بودند. بوسنی مثل افغانستان، عراق یا یکی از کشورهای آفریقایی نبود؛ بوسنی در قلب اروپا بود. با آن نحو? فجیع کشتار جمعی که چند سال هم ادامه داشت.
در بوسنی بنیاد شهید راه انداخت

تیپ امام صادق(ع) در قم برای اعزام به بوسنی اعلام ثبت‏ نام کرد. ما هم مثل بقیه رفتیم ثبت‏ نام کردیم. قرار بود گروهی برای کمک‌رسانی به بوسنی بروند. اوّل بنا بود بیست ­و چهار نفر با خودشان ببرند، امّا بعد گفتند نمی‏ شود؛ فقط چهار نفر. معلوم نبود کجا می‏رویم، چه­ کار می‏ خواهیم بکنیم؟ اصلاً معلوم نبود برای چند وقت می ‏رویم؟ می‏ گفتند احتمال دارد یک هفته‏ ای باشد، احتمال دارد سه ماهه باشد و... .

 آن­جا که وارد شدیم، دیدیم هیچ شباهتی به جبهه‏ های جنگ خودمان ندارد. اصلاً مدل جنگش، مدل دفاع مقدّس هشت­ ساله ما نیست و ما هم به جبهه‏ ها دسترسی نداریم. دیدیم کار فرهنگی واجب‏ تر است. مردمی که از استعمار شرق نجات پیدا کرده ­اند، حالا زیر یوغ فرهنگ غرب هستند و تهاجم فرهنگی شدید غرب در آن­جا حاکم است. لذا دنبال این بودیم که ابتدا خصلت ‏ها و سنّت‏ های ناب مردمی را کشف کنیم و آن­ها را تقویت کنیم و درثانی، مردم را با اسلام ناب آشنا کنیم. در این راه از هر شیوه ‏ای استفاده می‏ کردیم. به همین­ جهت، بیشتر همّ و غمّ شهید، کار فرهنگی و تبلیغی در منطقه بود. گاهی تفنگی می‎گرفت و گوشه‎ای می‎جنگید. ولی احساس می­کرد مردم بیش از این­که تشنه سلاح ما باشند، تشنه فرهنگ غنی اسلام انقلابی هستند.

 کار­های مختلفی برای کمک فرهنگی به رزمندگان و مجاهدین بوسنی انجام می ­داد. خصوصاً راه ­اندازی یک سازمان کوچک برای شهدای بوسنی، شبیه بنیاد شهید خودمان، که دغدغه ایشان بیشتر فرزندان شهدا و نسل­های آینده بوسنی بود. یکی از برنامه ‏هایی که آن­جا گذاشتیم، این بود که به خانواده‏ های شهدا سر بزنیم. در فرهنگ‏شان، سرکشی به خانواده‏های شهدا نبود. مقداری اسباب­بازی می­ خریدیم، به اضاف? مقداری شکر و قهوه؛ چون غالباً اگر قهوه ‏شان تأمین بود، یعنی همه­ چیز تأمین بود! روزی دو سه ‏تا خان? شهید را از قبل هماهنگ می‏ کردیم و می‏ رفتیم.

 

من و آقای شهریاری متأهّل بودیم. سه­ ماه ماندیم و برگشتیم. آقای زارعان و شهید نوّاب مجرّد بودند؛ آن­ها ماندند. کم‏‌کم فعّالیت‏ ها گسترده شد. به مساجدشان می‏ رفتیم، با روحانیون آن­جا برنامه داشتیم. همان محلّی که بودیم، کلاس قرآن برگزار می­ کردیم، بچّه‏ ها را جمع می­ کردیم ­و گروه سرود تشکیل می‌دادیم و... . شهید نوّاب هم در این برنامه‌ها نقش جدّی داشتند. سه ­ماه که تمام شد، ما برگشتیم. اما ایشان در بوسنی ماند و برنگشت. با این­که زمین? تحصیل در این­جا برایش فراهم بود، حتّی زمین? ازدواج فراهم بود، ولی آن­جا ماند. خودش را هم در یک قالب نگه نداشت؛ سعی می­کرد ا­ز هر وسیله ‏ای که می‏تواند، استفاده کند. آن­زمان، کامپیوتر یک وسیل? رایج دم‌دست نبود، ولی ایشان دنبال کرده بود که کامپیوترهای متعدّدی تهیه شود و ترجم? این کتاب‏ها انجام شود که کار کمی نبود. بسیاری از کتب شهید مطهری را ترجمه کرده بودند، بسیاری از نوشته‏ های امام را ترجمه کرده بودند، پیام‏های امام را و آقا را ترجمه کرده بودند.

ایران را به نام خمینی می شناختند

برای این­که با مردم بهتر ارتباط برقرار کند، به یادگیری زبان بوسنیایی پرداخت. فعّالیت­ های او در بخش‎های فرهنگی آن­جا تأثیرات فراوانی داشت. ارتباطات صمیمی با خانواده‎ها و مبارزین جوان داشت. از عکس­ های متعدّد ایشان با اصناف مختلف مردم بوسنی، می­توان پی به این رابطه­ عمیق برد. در بسیاری مواقع که به بوسنی می ­رفت، از ایران مقدار زیادی اسباب­ بازی برای فرزندان شهدای بوسنی می­ خرید. احداث یک مجموعه فرهنگی که مخصوص نوجوانان بوسنیایی باشد، از دیگر فعّالیت­ های ایشان بود و همچنان این مؤسّسه، مشغول به کار است.

 آن­جا تبلیغ به شکل سخنرانی و منبر نبود؛ باید وسط میدان جنگ، میان مردم می‎رفتی. یک چیزی شبیه حضور طلاب در جبهه ­های جنگ تحمیلی، که یک روحانی در سنگر با بچّه‎ها می‎نشست، صحبت می‎کرد و مباحث دینی را مطرح می‎کرد.

 

باید روحی? تقریب بین مذاهب داشته باشیم. این، به­ معنای عقب­ نشینی از مبانی خودمان نیست؛ باید در مبانی خودمان محکم باشیم، ولی نه به این معنا که دائماً با دیگران برخورد کنیم. بلکه دیگران را باید در اشتباه تشخیص خودشان، معذور بدانیم و با آن­ها هم‌زیستی داشته باشیم. اگر نتوانیم این روحی? تقریب، روحی? محبّت به دیگران و روحی? جذب را در خودمان تقویت کنیم، نمی‏توانیم در قضایای بیداری اسلامی، اثرگذار باشیم. بلکه تأثیرات معکوس خواهیم داشت.

 متأسفانه ما الان با جریان وهّابیت رو به ‏رو هستیم که مثل سرطان دارد رشد می‏کند و همه­ جا یک دیوار بی‏ اعتمادی بین ما و سایر مسلمین می‏کشد. در بوسنی هم همین‏ها به­ شدّت فعّال شده بودند. هم­زمان با ورود ما، آن­ها هم وارد شده و مشغول فعّالیت بودند. تنها چیزی که می‏توانست اثر کار آن­ها را خنثی کند، همین رفتار محبّت­ آمیز مردمی و سعه­ صدر و جذب چهره‏ به ‏چهره بود.

ایشان، خاطرات زیادی از بوسنی نقل می­کرد. خصوصاً درمورد احترام و عشقی که مردم بوسنی به حضرت امام دارند. نقل می­کرد که یک­بار در صف طولانی مردمی که از مناطق درگیری، مهاجرت می­کردند و همه خسته نشسته بودند، وقتی من آمدم و همراه­مان اعلام کرد که ایشان ایرانی است، همه بلند شدند و به احترام می­گفتند «خمینی». یعنی به نام خمینی، ایران را می­ شناختند و ادای احترام می­ کردند.

 یک‌بار سارایوو بودیم. مردم آن­جا عصرها می‏رفتند از خانه‏ های روستایی، یک­ بطری شیر می‏خریدند تا شیر تازه بخورند. یک­روز ایشان رفته بود شیر بخرد. تسبیحی هم در دستش بود. پیرزنی آن­جا نشسته بود و دست دراز کرده بود. شهید نوّاب فکر کرد تسبیحش را می ‏خواهد، لذا ایشان هم خم شده بود که تسبیح را به پیرزن بدهد. خلاصه پیرزن هم دست انداخته بود گردن شهید و صورتش را بوسیده بود! وقتی که برگشت، بچّه ‏ها برایش صفحه گذاشته بودند. او هم کاردش می‏زدی، خونش درنمی ‏آمد!

 آقا فرمودند که سلام من را به اصحاب سیّدالشهداء برسان

به تعبیر مقام­ معظّم­ رهبری، ما از کشورهایی که خطّ مقدّم جبهه اسلام در اروپا هستند، غفلت کردیم. این کلام ایشان خیلی عمیق است. آن­جا باید خیلی تلاش فرهنگی بشود. به‎ همین ­خاطر شهید نوّاب، دو سال آخر عمرش را با همه مشکلات، به­ طور کامل، در آن­جا صرف کرد. ایشان در بوسنی، فردی شناخته­ شده بود و شهادتش هم پیش‎بینی می‎شد.

یک قضیه خیلی زیبا در سفر آخر ایشان در سال 73 اتّفاق افتاد. زمانی که قبل از سفر، برای خداحافظی خدمت مقام­ معظّم ­رهبری رفته بود، بعد از فرودگاه به من زنگ زد و گفت: «وقتی رفتم خدمت آقا، آقا فرمودند که سلام من را به اصحاب سیّدالشهداء برسان. نمی­ دانم منظور حضرت آقا چیه؟ آیا رزمندگانی که در بوسنی می­ جنگند را اصحاب سیّدالشهداء می­ دانند یا چیز دیگری است؟» سفر آخر ایشان بود و دیگر برنگشت.

معتقد بود که امام زمان(عج) در بوسنی است؛ یعنی این­قدر مردم بوسنی مورد ستم قرار گرفته ­اند که حضرت برای فریادرسی مظلومان، آن­جا هستند. این، اعتقاد قلبی‌­اش بود. «سلام بر بوسنی»، دست­ خطی است که عشق و علاقه­ اش را به مردم بوسنی نشان می­دهد.

ایشان با روحانیون آن­جا مخصوصاً با دراویش­شان مأنوس بود. دراویش آن­جا به‌خلاف آن­چه که گاه در این­جا به اسم درویشی می‏بینیم و همه‏اش مکر و حیله و دروغ است، معمولاً افراد صالح، پاک و دارای صفات نفسانی خوبی بودند. شهید نوّاب هم با این­ها مأنوس بود. بعدها به­ خاطر مسائل عرفانی و فلسفی، تصمیم گرفت مؤسّسه ‏ای راه بیاندازند و یک­سری کتب عرفانی ما را ترجمه و چاپ کنند. آن‌طور که خاطرم هست، کتابی به­نام «کشف المحجوب» در برنام? کارشان بود. نفهمیدم بالاخره ترجمه‌اش را تمام کردند، یا نه؟ به هرحال یکی از کارهایش، همین چاپ کتاب‏ های عرفانی ـ فلسفی بود. ما الان چندین مؤسّسه در آن­جا داریم؛ مؤسّسه ملاصدرا، ابن‏ سینا، کالج زبان فارسی (که از مهدکودک دارد تا دانشگاه)، فعّالیت‏ های قرآنی و ... .

 بین دروایش آن­جا یک احساس محبّت نسبت به اهل‏ بیت وجود داشت. حتّی شعری داشتند که نام دوازده امام در آن بود و می‏خواندند. ولی خیلی‏ هایشان می‏گفتند معنی و مفهوم این اشعار و اسامی را نمی‏ فهمیم. یا مثلاً در مساجدشان اسامی خلفا بود، بعد هم حضرت علی و امام حسن و امام حسین. گاه جمل? «فاطمة سید? نساء العالمین» در مساجدشان دیده می‌شد. اصلاً مسجدی به اسم فاطمه زهرا در آن­جا بود. اسم فاطمه و زهرا در میان بوسنیایی ‏ها فراوان بود؛ شاید به انداز? فراوانی این دو اسم در ایران. علاقه مردم به اهل‏بیت، بالا بود؛ اما از دین، به‌جز یک­سری آداب و رسوم، چیزی باقی نمانده بود.

 حتّی ادبیات فارسی هم در آن­جا نفوذ داشت. معمولاً امام­ جمعه‏ سارایوو در نمازجمعه، شعرهای مولوی می ‏خواند؛ البته با لهج? بوسنیایی. نمی ­توانست فارسی حرف بزند، اما متن مولوی را بلد بود. یکی از بهترین شرح ‏های دیوان حافظ، شرح سعودی بسنوی - اهل بوسنی - است. بر درب و دیوار برخی مساجد، تکایا و حتّی رستوران‏ هایشان، اشعاری به زبان فارسی دیده می‌شد.

فکر نمی­ کنم اسم­ بردن از کسانی که آن­زمان، آن­جا بودند، مانعی داشته باشد. آقای حاج ­حسین الله­ کرم با بعضی از دوستان‏شان آن­جا بودند. غالباً بچّه‏ های جبهه و جنگ بودند. یک شب زمستان، از ساعت شش که بعد از نماز بود، دعوای عشق و عقل را شروع کردند تا ساعت دوازده! یک­طرف شهید نوّاب بود و یک­طرف حاج ­حسین. بقیه هم در بحث دخالت می‏ کردند. به نظرم شهید نوّاب، طرف­دار مقدّم بودن عقل بود و آن­ سو، طرف­دار مقدّم بودن عشق.

 

قبل از اسارت روضه حضرت زهرا خواند

در مورد نحوه شهادت ایشان، آن­چه که از دوستانش در بوسنی شنیدم این­گونه بود که در ایام شهادت حضرت زهرا(س) چون به زبان انگلیسی خیلی مسلّط بود، در کرواسی که هم­ مرز بوسنی است، برای روضه و سخنرانی دعوت شده بود. ظاهراً خیلی هم سخنان و روضه ایشان جلب توجّه کرده بود.

 

در برگشت از کرواسی، وارد شهر مُستار می­شود. شنیده بود که یکی از فرماندهان و مسئولین به سارایوو آمده است. به­ سرعت از کرواسی ‏آمد تا خودش را به سارایوو برساند و از آن مسئول برای کارهای فرهنگی کمک بگیرد. معمولاً ما برای ورود به بوسنی و خروج از آن مشکل داشتیم. چون آن مرز، دست کروات‏ های افراطی بود. دو گروه در بوسنی می­ جنگیدند؛ یکی کروات­ها و دیگری صرب­ها. کروات­ها و صرب­ها با مسلمانان به عنوان مسلمان­ بودن می­جنگیدند و دشمنی­ شان، دشمنی اعتقادی بود. حتّی ایشان تعریف می­کرد که بار اوّلی که دستگیر شده بود، صرب­ها دائماً صلیب خود را نشان می­ دادند. به نشانه این­که جنگ ما، عقیدتی و دینی است.

 روایت­ های مختلفی از زمان دستگیری شهید وجود دارد. خود رانند? تاکسی که ایشان را از کرواسی می­ آورد، گفته وقتی وارد سارایوو شدیم، یک ماشین شخصی تعقیب‏مان می‏­کرد و یک­جایی نگه‏مان ‏داشت و ایشان را پیاده ‏کرد. می‏گوید مجبور کردند با ماشین آن­ها برود. شهید هم، کرای? راننده تاکسی را همان­جا می‏ دهد و می‏رود داخل ماشین آن­ها. این آخرین اطّلاعی بود که از ایشان وجود داشت و دیگر خبری نشد. قبلاً هم اتّفاق افتاده بود که وقتی بچّه ‏های ایرانی تردّد می‏ کردند یا در بعضی از گذرگاه ‏های داخل بوسنی، گرفتار می‏ شدند. بعدش هم هیئت‏ ایرانی از طریق دولت کرواسی وارد مذاکره با کروات­ها می‌شد و این­ها را آزاد می‏ کرد. حتّی گاهی اوقات بچّه‏ های ما تا سه­ ماه، آن­جا اسیر بودند.

 هرچه از کانال بچّه ­هایی که در بوسنی بودند تلاش کردیم اطّلاعی از ایشان به دست بیاوریم، نشد. تا این­که بنا به دستور مقامات جمهوری اسلامی و خصوصاً مقام­ معظّم ­رهبری، فشار روی دولت کرواسی آمد که سرنوشت ایشان مشخّص شود. در اثر این فشارها از جمله لغو سفر تیم فوتبال ما به کرواسی و لغو راه و ترابری به آن­جا، دولت کرواسی به گروه­ های افراطی که در خاک بوسنی بودند، فشار آورد و نهایتاً خبر دادند یک نفر را با این مشخّصات دستگیر کرده­ اند و بعداً هم به شهادت رسیده است.

 

 ده روز بعد از شهادت هنوز از زخمها خون می‌آمد

گروهی از سفارت­خانه به سارایوو می­روند که دو نفر از این بزرگواران هم که برای تحویل جنازه رفته بودند، در راه برگشت به شهادت می­ رسند. نهایتاً جنازه ایشان را از خاک درمی ­آورند و مشخّص می­شود که بعد از شکنجه، با شش گلوله به شهادت رسانده­ اند. در فیلمی که از جنازه ایشان دیدم، معلوم بود با این­که ده روز از شهادتش گذشته، ولی هنوز از زخم‏ها خون می‏ آمد.

همان‏جا در قسمت مسلمان­ نشین شهر موستار، پیکر ایشان را تحویل می‏ گیرند، غسل می‏ دهند و نماز می‏ خوانند. بعدها در همان محلّی که بر بدن ایشان نماز خوانده شد، یک یادبود و آب­خوری ساختند. این یادبودها در بوسنی زیاد است. در کتاب یکی از کسانی که از بوسنی دیدار کرده، خواندم که در بوسنی، سیصد آب­خوری هست که این­ها را مردم به یاد شهدای کربلا ساخته‌اند.

جمله عجیب وزیر خارجه بوسنی به خبرنگار بی ­بی­ سی

شهادت ایشان بازتاب تبلیغاتی بسیاری پیدا کرد و در رسانه ­های جهانی به نحو رسمی اعلام شد. تا پیش از این، جمهوری اسلامی در کمال سکوت، خدمات خودش را به مردم بوسنی پی می­ گرفت. با شهادت ایشان، ماجرا کاملاً تغییر کرد؛ یعنی نقش ایران، خیلی پر رنگ­تر نشان داده شد. این جمله وزیر خارجه بوسنی در آن زمان معروف است که خبرنگار بی­ بی­ سی از وی پرسید: ایران، بیشتر به بوسنی کمک می­کند یا عربستان؟ ایشان هوشمندانه­ جواب داد که عربستان تلاش می­کند تا ما گرسنه نمیریم، ولی ایران تلاش می­کند که ما نمیریم! یعنی وجه تمایز دو کشور مسلمان در کمک به بوسنی را نشان ­داد. ما برای نجات جان آن­ها تلاش می­ کردیم، ولی عربستان فقط مواد غذایی و آذوقه می­ داد.

بعد از شهادت ایشان، خانواده به دیدن آقا رفتند. آقا هم نکات خیلی خوبی بیان فرمودند که شاید نوارش در اختیار دفترشان باشد. خیلی از شهید تعریف می­کردند. یادم هست در آن زمان رسم بود که مقام­معظّم­رهبری، یک چیزی روی عکس شهدا یادداشت می­کردند. دو تا عکس خدمت ایشان برده شد که روی هر دو، جمله ­ای نوشتند. ظاهراً آقای شیرازی گفته بود که آقا، عکس­ها را زیر شیشه میز کارشان گذاشته ­اند. مقام­ معظّم ­رهبری، کمتر برای شهدای روحانی خارج از کشور، پیام داده است. برای ایشان پیام دادند.

 

این که اوّل سررسیدش در ابتدای هرسال می­ن وشت: «سال جدید را با یاد خدا و آرزوی شهادت شروع می­ کنم»، شعار نمی ­داد. خودش را واقعاً آماده کرده بود. هیچ دغدغه کوچکی برای خودش نداشت که حتّی مثلاً این کتاب مرا چاپ کنید. وابسته دست­ نوشته­ های خودش هم نبود. با این­که خاطرات ایشان، خیلی زیباست. دست ­نوشته­ های حجّ خونین را تا سال 73 فرصت داشت که چاپ کند، اما اصلاً برایش مهم نبود و آن­ها را کنار گذاشته بود.

ایشان را به قم آوردند و در گلزار علی ‏بن جعفر، نزدیک مزار شهید زین‏ الدین دفن کردند. از نکات جالبی که بعد از شهادتش اتّفاق افتاد، ارتباط معنوی ­ای بود که افراد مختلف با شهید پیدا کردند. یعنی سر مزار از ایشان حاجت گرفتند.

نکته پایانی این­که به شدّت به آقا علی­ بن­ موسی ­الرّضا عشق می­ ورزید. عجیب بود. بارها یادم هست که با اتوبوس­ های آن زمان و با آن وضع جاده ­ها، به مشهد مشرّف می­شد و دو مرتبه با اتوبوس به اهواز برمی­ گشت. و مزدی را که می­ خواست، بالاخره از ایشان گرفت.



نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 5:3 عصر روز چهارشنبه 91 آذر 8