بسم رب الشهدا و الصدیقین
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر مستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
نذر بیست و ششم ........فدایی اسلام
وصیت نامه
بسمه تعالی
امید وارم که خداوند
گناهانم را مورد بخشش قرار دهد.
گناهانم را مورد بخشش قرار دهد.
از کلیه کسانی که به طریقی
دینی به آنها دارم طلب مغفرت می کنم، خواهش می کنم مرا ببخشید تا خدای مهربان هم
شما را ببخشد.
دینی به آنها دارم طلب مغفرت می کنم، خواهش می کنم مرا ببخشید تا خدای مهربان هم
شما را ببخشد.
کسانی که به من دینی
دارند، همه آنها را می بخشم، امید که خدای قادر متعال همه آنها را بیامرزد. از پدر
و مادر عزیزم حلالیت می طلبم و همسر و فرزندانم را به شما می سپارم، امید که آنا ن
را در جهت دین مبین اسلام به رهبری امام تشویق کنید.
دارند، همه آنها را می بخشم، امید که خدای قادر متعال همه آنها را بیامرزد. از پدر
و مادر عزیزم حلالیت می طلبم و همسر و فرزندانم را به شما می سپارم، امید که آنا ن
را در جهت دین مبین اسلام به رهبری امام تشویق کنید.
از همسر و فرزندانم که نتوانستم
بیش از این وسیله آسایششان را فراهم نمایم، طلب بخشش می کنم. از خواهران و
برادرانم حلالیت می طلبم.
بیش از این وسیله آسایششان را فراهم نمایم، طلب بخشش می کنم. از خواهران و
برادرانم حلالیت می طلبم.
توصیه من به شما عزیزان
این است که خدا را فراموش نکنید. سید مجتبی هاشمی
این است که خدا را فراموش نکنید. سید مجتبی هاشمی
شهید بزرگوار به همراه فرزندش
خاطرات
همسر شهید:
فرودگاه مهرآباد که بمباران شد، سید یک ساک
برداشت و رفت جنوب که 9 ماه از او بی خبر بودیم. بعد از 9 ماه در حالی که دستش
مجروح شده بود، با ریشها و موهای بلند و ژولیده به خانه برگشت. در آن ایام شهید
هاشمی با کمترین امکانات موجود و نیروهای بی تجربه و آموزش ندیده ای که در اختیار
داشت، علی رغم کارشکنی های دولت وقت و عدم پشتیبانی مناسب، مقاومت جانانه ای در
برابر متجاوزین انجام داد. پس از مدتی وی ستاد را به هتل کاروانسر آبادان منتقل
کرد و تا مدتها تنها راه اعزام به خطوط مقدم و دیدن آموزشهای اولیه رزمی، مراجعه
به هتل کاروانسر بود. در آن روزهایی که حتی یک تفنگ برنو یا ام – یک برای مدافعین
شهر آبادان بهای طلا را داشت، سید مجتبی با عده ای از مسئولین، از جمله آیت الله
خامنه ای و مقام معظم رهبری تماس گرفته و از طریق آنان اقدام به تهیه اسلحه و
مهمات می نمود و غالباً با هزینه شخصی، آذوقه و مایحتاج عمومی را تهیه کرده و به
میادین نبرد می برد.
برداشت و رفت جنوب که 9 ماه از او بی خبر بودیم. بعد از 9 ماه در حالی که دستش
مجروح شده بود، با ریشها و موهای بلند و ژولیده به خانه برگشت. در آن ایام شهید
هاشمی با کمترین امکانات موجود و نیروهای بی تجربه و آموزش ندیده ای که در اختیار
داشت، علی رغم کارشکنی های دولت وقت و عدم پشتیبانی مناسب، مقاومت جانانه ای در
برابر متجاوزین انجام داد. پس از مدتی وی ستاد را به هتل کاروانسر آبادان منتقل
کرد و تا مدتها تنها راه اعزام به خطوط مقدم و دیدن آموزشهای اولیه رزمی، مراجعه
به هتل کاروانسر بود. در آن روزهایی که حتی یک تفنگ برنو یا ام – یک برای مدافعین
شهر آبادان بهای طلا را داشت، سید مجتبی با عده ای از مسئولین، از جمله آیت الله
خامنه ای و مقام معظم رهبری تماس گرفته و از طریق آنان اقدام به تهیه اسلحه و
مهمات می نمود و غالباً با هزینه شخصی، آذوقه و مایحتاج عمومی را تهیه کرده و به
میادین نبرد می برد.
سخت ترین دوران زندگی ما تازه بعد از انقلاب و
شروع جنگ آغاز شد. سید دیگر در خانه نمی ماند. من بودم و 5 تا بچه قد و نیم قد، هر
روز خودم می رفتم و کرکره مغازه را بالا می کشیدم و کار می کردم. سید هم خیالش از
بابت من راحت بود. وقتی هم که می آمد تهران کارش این طرف و آن طرف دویدن بود تا
اسلحه تهیه کند و یا غذا برای نیروهایش بفرستد و یا به خانواده شهدا سرکشی و به
آنها کمک مالی کند. وقتی شهید شد، تازه متوجه شدیم چقدر بدهکاری از بابت خرید جنس
برای جبهه دارد. چند میلیون تومان بود که مجبور شدیم خانه را بفروشیم. حالا شما
توجه کنید که ما سه دستگاه خانه شخصی داشتیم و از نظر تمکن مالی وضع مان خوب بود،
اما سید همه اینها را خرج جنگ کرد. زندگیش شده بود جنگ، حتی نتوانست شاهد رشد بچه
هایش باشد.
شروع جنگ آغاز شد. سید دیگر در خانه نمی ماند. من بودم و 5 تا بچه قد و نیم قد، هر
روز خودم می رفتم و کرکره مغازه را بالا می کشیدم و کار می کردم. سید هم خیالش از
بابت من راحت بود. وقتی هم که می آمد تهران کارش این طرف و آن طرف دویدن بود تا
اسلحه تهیه کند و یا غذا برای نیروهایش بفرستد و یا به خانواده شهدا سرکشی و به
آنها کمک مالی کند. وقتی شهید شد، تازه متوجه شدیم چقدر بدهکاری از بابت خرید جنس
برای جبهه دارد. چند میلیون تومان بود که مجبور شدیم خانه را بفروشیم. حالا شما
توجه کنید که ما سه دستگاه خانه شخصی داشتیم و از نظر تمکن مالی وضع مان خوب بود،
اما سید همه اینها را خرج جنگ کرد. زندگیش شده بود جنگ، حتی نتوانست شاهد رشد بچه
هایش باشد.
منافقان کور دل که نمی توانستند شاهد تلاش شبانه
روزی شهید هاشمی در پشتیبانی رزمندگان اسلام باشند، با آزار و اذیت خانواده شهید
هاشمی و تهدید خود و سعی در سست کردن عزم آهنین او برای حضور در کمک رسانی او به
جبهه ها داشتند اما به هدف خود نرسیدند و سرانجام با مشاهده ناتوانی خود در این
امر، به سال 64 در آستانه ماه مبارک رمضان او را با زبان روزه در مغازه لباس فروشی
اش از پشت سر آماج گلوله های خود قرار دادند و به شهادت رساندند و دفتر زندگی
دنیایی مردی بسته شد که در تمامی لحظات عمر خود لحظه ای از خدمت به اسلام و مبارزه
در راه اعتلای کلمه الله فروگذار نکرد و جان خود را نیز بر سر مقصود خود نهاد و
خون پاکش به دست شقی ترین افراد ریخته شد و به رود خروشان خون اجداد طاهرش پیوست.
روزی شهید هاشمی در پشتیبانی رزمندگان اسلام باشند، با آزار و اذیت خانواده شهید
هاشمی و تهدید خود و سعی در سست کردن عزم آهنین او برای حضور در کمک رسانی او به
جبهه ها داشتند اما به هدف خود نرسیدند و سرانجام با مشاهده ناتوانی خود در این
امر، به سال 64 در آستانه ماه مبارک رمضان او را با زبان روزه در مغازه لباس فروشی
اش از پشت سر آماج گلوله های خود قرار دادند و به شهادت رساندند و دفتر زندگی
دنیایی مردی بسته شد که در تمامی لحظات عمر خود لحظه ای از خدمت به اسلام و مبارزه
در راه اعتلای کلمه الله فروگذار نکرد و جان خود را نیز بر سر مقصود خود نهاد و
خون پاکش به دست شقی ترین افراد ریخته شد و به رود خروشان خون اجداد طاهرش پیوست.
اللهم عجـــــــل لولیک الفرج و احفظ قائدنا و حبیب قلوبناو نوراعیننانائب المهدی امامناالخامنه ای حتی یصل فرج مولاناالمهدی(عج)اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم واحشرنا معهم و جعلنا من شیعتهم و العن اعدائهم اجمعین
التماس دعای فرج
یا علی
نویسنده » » ساعت 10:19 صبح روز شنبه 89 خرداد 1