حضور زنان در هشت سال دفاع مقدس، حماسه همراهی، همدلی، صبوری، ترغیب و برانگیختگی، ایثار و پاکبازی آنها چنان عظیم و ستودنی است که بی تردید در تاریخ ایران بی بدیل و بی نظیر است و نمونه هایی هم اندازه صدر اسلام و همانند کربلا در آن فراوان می توان یافت.
ضور شورآفرین زنان در هشت سال دفاع مقدس از چند منظر و چشم انداز قابل بررسی است
حضور زنان در صحنه رزم، امدادرسانی و مداوای مجروحان
با شروع جنگ، زنان در همان ماه های آغازین دفاع مقدس درخطوط مقدم جنگ در چند قدمی دشمن، در شلمچه، خرمشهر و آبادان دوشادوش مردان بی پروا مبارزه می کردند که گواه این موضوع خاطرات رزمندگانی است که در مورد زنانی گفته اند آنهاعلاوه بر کار امدادی و تشویق رزمندگان، گاه سلاح بر کف با دشمن ی جنگیدند.
برخی از فعالیت های این دختران و زنان علاوه بر دفاع مسلحانه به صورت های مختلف کمک پزشکی، پرستاری و امداد در جبهه های نبرد بود. بسیاری از این زنان که برای امداد یا پرستاری و مداوا به جبهه می آمدند و در همان جا نیز به شهادت می رسیدند یا در تنگنای جبهه،سلاح به دست می گرفتند و می جنگیدند و به شهادت می رسیدند.
شهید پروین حاجی شاه که بعد در هیات رمان «نخل های بی سر» اثر قاسمعلی فراست، به شهادت او پرداخته شد، از آن جمله است.اسارت برخی از خواهران در آغاز جنگ، گواه روشن دیگر بر این ادعاست.
در خاطرات دکتر محمدرضا سنگری در مورد آخرین ساعات سقوط خرمشهر چنین آمده : آخرین نیروها، با آخرین گلوله ها می جنگیدند. امکان تامین نیروها نبود. پل خرمشهر در تیررس گلوله های مستقیم بود. رزمندگان که تعداد آنان در آخرین روز شاید به چهل نفر نمی رسید، سرسختانه مقاومت می کردند. کم کم کوچه ها از خون آخرین یاران ارغوانی می شد.
من جزو آخرین نفراتی بود که به ساحل رودخانه رسید. به خاطر انفجار در پی انفجار و شهید در پی شهید. امکان گذشتن از پل نبود. آخرین ماشینی که تعدادی زخمی از پل می گذراند هدف گلوله آرپی جی قرار گرفت و روی پل ماند مجبور شدیم از سقف پل حرکت کنیم. آویزان به میله های سقف پل، همراه با تجهیزات سنگین، با اندک رمقی که مانده بود. گلوله ها به اطراف می خورد. ترکش ها صفیر زنان از کنارمان می گدشتند. بیش از چهل دقیقه آویزان به سقف پل، خود را به سوی خرمشهر یعنی آبادان رساندیم.
آن طرف رودخانه زخمیهای دیگری که خود را به سمت دیگر پل رسانده بودند افتاده بودند. چند دختر جوان مشغول پانسمان و مداوای زخم ها بودند. دختری جوان سر یکی از رزمندگان را بر زانو گرفته بود. رزمنده جوان تمام سطح لباسش خون آلود بود: «به بچه ها برس»، معلوم شد خواهر و برادرند. دختر جوان، دکمه لباس جوان را که خون از آن می جوشید گشود گویی تاب دیدن نداشت. جوان آرام زمزمه کرد.
مو از قالو بلی تشویش دیرم
گنه از برگ و بارون بیش دیرم
اگر لا تنقطو دستم نگیره
مو از یا ویلنا اندیش دیرم
صدای رزمنده ای زخمی، دختر جوان را از جا کند.سر برادر را به نرمی بر زمین گذاشت و به سراغ زخمی رفت. خون از سینه برادر می جوشید و دختر جوان تنها با نگاهی خون را بدرقه کرد و به سمتی دیگر شتافت و.... این نمونه ای از هزاران نمونه ایثار، فداکاری و خدمات درخشان زنان در سال های زخم و شهادت و ایثار است و بی تردید در حافظه خاطره رزمندگان از این دست نمونه های فراوان می توان یافت.
حضور در جبهه ها و تشویق رزمندگان
در آغاز جنگ، در جبهه های جنوب مادرانی در خط مقدم حضور داشتند و مشوق رزمندگان بودند. در جبهه فیاضیه آبادان، پیرزنی با نشاط حتی در سنگر ها حضور می یافت و همه او را «ننه» صدا می زدند. وقتی گلوله های خمپاره و توپ به اطراف می خورد با لحنی آرام و مهربان می گفت: ننه نترسید، ننه چیزی نیست، خدا پشت و پناهتان. در آن لحظه ها و صحنه ها کمتر رزمنده ای بود که «حلوای ننه» کام او را شیرین نساخته باشد.
حضور زنان در پشت جبهه
ارسال بسته های آجیل و شیرینی همراه با نوشته ها و نامه های دلگرم کننده در طول سال های دفاع مقدس روحیه بخش بود، به ویژه در هنگام عملیات ها، فرا رسیدن نوروز و مناسبت های خاص، بسته های شیرینی و آجیل که توسط خواهران تهیه شده بود به جبهه ها گرمی و نشاط می بخشید.
این زنان لباس و پوشاک و وسایل مورد نیاز جبهه ها و رزمندگان را در پشت جبهه ها تهیه کرده و برای آنها ارسال می کردند.
ارسال پیام ها چه به وسیله رادیو و چه به شیوه نامه ها و نوشته ها و طومارها از دیگر کارهای روحیه بخش و پشتوانه روانی جبهه ها در پشت جبهه بود.
فرستادن همسران، برادران، فرزندان و عزیزان خویش به جبهه ها
بدرقه رزمندگان در اشک و لبخند و ازدحام دود و هلهله و ترنم ذکر صلوات از خاطرات فراموش ناشدنی، سال های دفاع مقدس است. مادری که پس از شهادت همسر، فرزندش را روانه می کرد و پس از شهادت فرزند، فرزند دیگر را.
صبر و شکیبایی مادران که آرامش بخش دیگر خانواده ها بود. خانواده هایی که چند فرزند شهید یا چند شهید به انقلاب و اسلام هدیه داده اند فراوانند.
یکی از زرمندگان دفاع مقدس در خاطره خود در این باره چنین می گوید: یک بار چند شهید را با هم برای تدفین آورده بودند.عجیب غوغایی بود. یکی از مادران بیش از همه بی تابی می کرد. تلاش برای آرام کردن او چندان نتیجه بخش نبود. ناگهان زنی که چادر دور کمر گره زده بود پیش آمد و در گوش او چیزی گفت که آرام شد و او را با خود همراه کرد. بعد معلوم شد که او مادر شهید است و اکنون پنجمین شهید او را آورده بودند تا به خاک بسپارند؛ مادر پنجمین شهیدش را با دست های خود در مزار نهاد و صبور و آرام بالا آمد و گفت: «پسر من نرفته است. این جوانان( اشاره به جوانان و همرزمان شهید ) پسران من هستند آنها عزیزتر از علی اکبر امام حسین(ع) که نیستند.» آنگاه سمت سخن را عوض کرد و گفت: «عزیزان من، جبهه کربلاست امام حسین(ع) را تنها نگذارید.»
حماسه حضور زنان ابعادی وسیع تر و ژرف تر از آنچه گفته شد دارد؛ و در این مجال تنها اندکی از ناگفته های ایثار و مجاهدت زنان غیور ایران است که در تاریخ هشت سال دفاع مقدس رقم زده شد.