یک شب اتفاق جالبی افتاد. تازه نماز مغرب و عشا را خوانده بودم که چشمم افتاد به دیوار حیاط، دیدم چهار پنج نفر به ردیف روی دیوار ایستادهاند. اسلحهای در خانه داشتم، آن را برداشتم و آماده کردم. دخترم را بغل گرفتم و همراه پسرم سه تایی آمدیم به حیاط. دیدم اینها اصلا حواسشان به ما نیست. کمی ایستادم و نگاهشان کردم. آنها با یک سیم برق یا چیزی شبیه همین، ور میرفتند...
سرویس دفاع مقدس «تابناک»ـ او همیشه میگفت: «خداوندا! مرا از شراب عشقت، جرعهای بنوشان»
نخست:
چهاردهم بهمن ماه سال 1333 هـ.ش در شهرستان خوی متولد شد. دوره ابتدایی را در دبستان هدایت (سابق) گذراند و دوره متوسطه را در دبیرستان شمس (سابق) به پایان رساند. با تلاش زیاد، توانست وارد دانشگاه شود و پس از پایان دوران دانشجویی و گذراندن خدمت سربازی، به استخدام شرکت مخابرات آذربایجان غربی درآمد. در سال 1358 ازدواج کرد. ثمره این ازدواج سه فرزند است؛ یک دختر و دو پسر.
دوم:
وقتی به تهران آمد تا در دانشکده مخابرات به ادامه تحصیل بپردازد، در همان روزهای نخست به مبارزات دانشجویی پیوست. سال های 1355 و 1356 که اوج سخت گیری و دیکتاتوری شاه بود، طنین رسای اذانش در دانشکده همراه با صوتی دلنشین بود که همه را به پیوستن به صفوف نماز جماعت دعوت میکرد و این زمانی بود که نماز به پا داشتن و گرد هم آمدن در مسجد دانشکده جرم بود و خیلیها که امروز از همه پرمدعاتر هستند، از آمدن به مسجد میترسیدند. هنگامی که او با اخلاص فراموش ناشدنی از امام زمان (عج) یاد میکرد و القاب امام را به زبان میآورد، به جان ها زندگی و به دل ها، آنچنان قوتی میبخشید که یاری رساندن به امام در تبعید را بی مهابا میپذیرفتند.
دوستانش برای همیشه پیام های او را آویزه گوش داشتند و در برنامههای تفریحی کوهپیمایی که آن روزها راه مفیدی برای گریز از فساد اجتماعی بود، گرد هم جمع میشدند. او در این برنامهها هم نقش فعالی داشت؛ سرودهای انقلابی که توسط ایشان خوانده میشد، هیچ گاه از یاد دوستانش نخواهد رفت.
نخست:
چهاردهم بهمن ماه سال 1333 هـ.ش در شهرستان خوی متولد شد. دوره ابتدایی را در دبستان هدایت (سابق) گذراند و دوره متوسطه را در دبیرستان شمس (سابق) به پایان رساند. با تلاش زیاد، توانست وارد دانشگاه شود و پس از پایان دوران دانشجویی و گذراندن خدمت سربازی، به استخدام شرکت مخابرات آذربایجان غربی درآمد. در سال 1358 ازدواج کرد. ثمره این ازدواج سه فرزند است؛ یک دختر و دو پسر.
دوم:
وقتی به تهران آمد تا در دانشکده مخابرات به ادامه تحصیل بپردازد، در همان روزهای نخست به مبارزات دانشجویی پیوست. سال های 1355 و 1356 که اوج سخت گیری و دیکتاتوری شاه بود، طنین رسای اذانش در دانشکده همراه با صوتی دلنشین بود که همه را به پیوستن به صفوف نماز جماعت دعوت میکرد و این زمانی بود که نماز به پا داشتن و گرد هم آمدن در مسجد دانشکده جرم بود و خیلیها که امروز از همه پرمدعاتر هستند، از آمدن به مسجد میترسیدند. هنگامی که او با اخلاص فراموش ناشدنی از امام زمان (عج) یاد میکرد و القاب امام را به زبان میآورد، به جان ها زندگی و به دل ها، آنچنان قوتی میبخشید که یاری رساندن به امام در تبعید را بی مهابا میپذیرفتند.
دوستانش برای همیشه پیام های او را آویزه گوش داشتند و در برنامههای تفریحی کوهپیمایی که آن روزها راه مفیدی برای گریز از فساد اجتماعی بود، گرد هم جمع میشدند. او در این برنامهها هم نقش فعالی داشت؛ سرودهای انقلابی که توسط ایشان خوانده میشد، هیچ گاه از یاد دوستانش نخواهد رفت.
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 11:31 صبح روز دوشنبه 90 اردیبهشت 5