... ستار، افسر استخباراتی عراق، که بچهها را در داخل خاک عراق همراهی میکند، به نظر میرسد فرد بیاعتقادی میباشد. در شروع کار که از اوقات صبح شروع میشود، به نقطهای اشاره کرد و گفت از این مکان بوی عطر میآید و هر جا بوی عطر باشد، شهید ایرانی در آنجا پیدا میشود. بچهها آن محل را بهوسیله بیل مکانیکی حفاری کردند که پیکر دو تن از شهدای عزیز کشف شد. هر چند که بوی مشک و عطر شهدا برای بچههای تفحص امری طبیعی بود، اما این عنصر عراقی کاملاٌ تعجب کرده بود و به نتیجه رسیدند که حتی عراقیها هم بوی خوش شهدا را درک میکنند.
24 خردادماه همزمان با روز اربعین حسینی(ع) تصمیم گرفته شد با استعانت از خداوند منان، پیکر مطهر یکی از شهدای عزیز که در یازده کیلومتری عمق خاک عراق و حوالی پاسگاه شرهانی عراق در جنوب تأسیسات نفتی عراق کشف شده بود، به عقبه منتقل نماییم. بر خلاف روزهای دیگر، آن روز بسیار گرم و سوزان بود. چهار نفر از بچههای گروه و چهار نفر از برادران ارتش برای تأمین، از صفر مرز خارج و به سوی خاک عراق پیاده به حرکت درآمدیم. آنچه که از لحاظ امنیتی و تأمینی مد نظر بچهها بود، فعالیت گروهک منافقین در این حوزه بود که با دقت و دیدهوری و دیدهبانی به جلو میرفتند. در حوالی خط آسفالته عراق، ناگهان خودرویی با چند سرنشین ما را زمینگیر کرد. خود را آماده یک درگیری کردیم که خوشبختانه از دید آنها پنهان ماندیم و ماشین به راه خود ادامه داد. وارد محل تدفین پیکر مطهر شهید شدیم. شهیدی که همچون مولای سرباختة خود که آن روز، اربعین شهادتش بود، سر در بدن نداشت. چون نیروها به صورت تاکتیک و با فاصله زیاد از هم مسیر را ادامه میدادند، در آنجا متوجه شدیم دو نفر از برادران به ما ملحق نشدهاند. با تصور اینکه در میان شیارها و تپهها به سوی پایگاه عراقی که در فاصله نزدیکی قرار داشت مسیر را تغییر دادهاند، نگران شدیم و از طرفی به علت تعلل و تأخیر در اتصال این برادران و کمبود آب آشامیدنی، با کمی آب و تشنگی مواجه شدیم. ناگزیر تعدادی از برادران، مسیرهای انحرافی را برای یافتن آنان به جستوجو پرداختند و مابقی پیکر شهید را به عقب کشیدند. شدت گرما و فرا رسیدن ظهر، و نبود آب و بیاطلاعی از وضعیت همراهان گمشده، منجر به کاهش توان جسمی و روحی برادران شد؛ به طوری که پس از پیمودن حدود سه کیلومتر از محل پیدا کردن شهید، تعدادی از برادران دچار سرگیجه و نوعی تهوع شدند. هیچ سایهای در این دشت وسیع زبیدات به چشم نمیخورد و قطرهای آب یافت نمیشد. در همان جا همه برادران به یاد امام حسین(ع) و یاران باوفایش افتادند و شدت مصایبی را که بر امام(ع) وارد شده است، لمس کردند و به عزاداری پرداختند. تعدادی از برادران گروه، با مشکلات فراوان به سنگری متروکه رسیدند، اما همچنان در انتظار همراهان گمشده خود بودند. چون برخی از برادران از شدت تشنگی در حال از بین رفتن بودند، دو نفر از برادران فاصله پنج کیلومتری را تا پایگاه ارتش، با وجود تحلیل توان جسمی و روحی، به قصد اطلاع نیروهای خودی و درخواست کمک و آوردن وسیله نقلیه و آب آشامیدنی پیمودند که آنان نیز چندین بار دچار گرمازدگی و تشنگی شدید میشوند که با استعانت الهی و توجه حضرت ولیعصر(ع) از مهلکه نجات پیدا میکنند و خود را به یکی از پایگاههای ارتش میرسانند و با تهیه آب و وسیله نقلیه برادران گروه را نجات میدهند. ضمناً دو نفر از برادران که از مسیر راه انحراف پیدا کرده بودند، خود را به بچهها ملحق کردند.
هر چند که بوی مشک و عطر شهدا برای بچههای تفحص امری طبیعی بود، اما این عنصر عراقی کاملاٌ تعجب کرده بود و به نتیجه رسیدند که حتی عراقیها هم بوی خوش شهدا را درک میکنند.
به علت تعلل و تأخیر در اتصال این برادران و کمبود آب آشامیدنی، با کمی آب و تشنگی مواجه شدیم. ناگزیر تعدادی از برادران، مسیرهای انحرافی را برای یافتن آنان به جستوجو پرداختند و مابقی پیکر شهید را به عقب کشیدند. شدت گرما و فرا رسیدن ظهر، و نبود آب و بیاطلاعی از وضعیت همراهان گمشده...