* تسنیم: چرا دیگر ماشین در اختیارتان نمیگذارند؟
بنیاد گفت چون درصد جانبازیاش پایین است دیگر پزشک تعلق نمیگیرد
به پسرم گفته بودند این امکانات به کسانی تعلق میگیرد که شاغل نباشند و ایشان چون سپاهی بوده باید سپاه تسهیلاتش را تقبل کند. سپاه هم که بهعهده نگرفته. قبلاً در حدود یک سال اینطور بود که از طرف بنیاد جانبازان یک پزشکی بهطور مرتب به خانهمان میآمد و همسرم را ویزیت میکرد و توصیههای مربوط را میگفت. اما بعد از مدتی دیگر پزشک هم نیامد. پسرم پیگیر شد. بنیاد گفتند: چون پدر شما درصد جانبازیاش پایین است به همین دلیل این امکانات تعلق نمیگیرد. بروید تهران و وضعیت وخیم پدر را توضیح بدهید تا بیایند و او را ببینند. ما هم رفتیم تهران و وقتی پرونده جانبازی ایشان را نگاه کردند گفت اعصاب و روان را زدهاند 5 درصد. و در کل جانبازی را 55 درصد نوشته بودند. و طبق آن پزشک تعلق نمیگرفت. پزشک فقط به جانبازان 70 درصد تعلق میگیرد. و ظاهراً این قانون جدید بود چون قبل از آن به جانبازان 50 درصد هم پزشک تعلق میگرفت.
جانبازان هفتاد درصد به محمد کمک میکردند چون وضع جسمیشان از او بهتر بود
هرکسی خانه ما میآید میگوید وضعیت ایشان چقدر ناجور است. ما جایی مهمانی رفته بودیم که جانبازان هفتاد درصد حضور داشتند. همان جانبازان هفتاد درصد میآمدند به ایشان کمک میکردند و زیر بغلش را گرفته محمد را مینشاندند. یعنی شاید وضعیت جسمی ایشان بدتر از بعضی از آنها بود.
اعصاب و روان را فقط 5 درصد زده بودند
بنیاد گفتند: ایشان را پیش پزشک خود بنیاد ببرید اگر ایشان تشخیص دادند، درصد بیشتری تعلق میگیرد. ما هم بردیمش پیش همان پزشک؛ او وقتی پرونده همسرم را دید خیلی تعجب کرد گفت: فقط 5 درصد اعصاب و روان خیلی کم است. حتی به پسرم گفت: شما 5 درصد اعصاب و روانتون ضعیفتره چطور برای مجروحیت پدرتان 5 درصد نوشتهاند؟ یک کاغذی را پلمپشده به ما داد و بردیم. گفت اعصاب و روان را 25 درصد زده است. و روی حساب باید هفتاد درصد میشد و تمام معالجات مخصوص پزشک هم به ایشان تعلق میگرفت اما دیدیم زدهاند 65 درصد. یعنی 5 درصد را نزدند. نمیدانم چطور فکر کردند که اینگونه عمل شد.
ما تا سال 80 کارت جانبازی هم نداشتیم. آنموقع هم یک کارت با 50 درصد به ما دادند که با آن میتوانستیم معالجاتش را در برخی بیمارستانها پیگیری کنیم. وقتی چشمش را از دست داد شد 55 درصد و بعد برای تکمیل اعصاب و روان 65 درصد زدند.
برای قطع شدن پایش درصد نزدند
بعد از مشکل پای ایشان باز هم برای پیگیری درصد دوباره اقدام کردیم اما در همان بنیاد آقای کفاش (رئیس دبیرخانه کمیسیون پزشکی) به ما گفت بهخاطر قند پای ایشان را قطع کردهاند. در حالی که ما مدارکش را هم داریم که پایش شکست و بردیم بیمارستان و عمل کرد و پیچ کار گذاشتند و جای پیچها عفونت کرده بود که مجبور شدند آن را قطع کنند. مدارکش را هم نشان دادیم. اما اینها میگفتند که بهخاطر قند است. حتی قند خون ایشان هم بهخاطر مشکل جانبازی بالا رفت. برای اینکه تشنج نکند مجبور بودیم قند خونش را بالا نگه داریم.
* تسنیم: از کی تابهحال دیگر بنیاد نرفتید؟
ما میرویم اما جواب نمیدهند. نمیدانم شاید فکر میکنند ما دنبال چیزی هستیم.
* تسنیم: رفتار مسئولان بنیاد چگونه بوده است؟
مسئولین بنیاد طوری رفتار میکنند که انگار به ما لطف میکنند
آن اوایل که بنیاد جانبازان میرفتم و برای پیگیری کارهای همسرم سر میزدم خیلی اذیت میشدم. چون برخوردشان خوب نبود. گاهی رفتارشان بهگونهای بود که انگار طلبکار بودند و میگفتند: شما آمدهاید و فلان توقعات را دارید. اصلاً راضی نمیشدم بروم. آن اوایل که لگنش شکسته بود من اصلاً نمیدانستم که بنیاد ماشین در اختیار کسی میگذارد چون به بنیاد سر نمیزدم اطلاع هم نداشتم. اما برای وامی که نیاز داشتیم چند بار بهتنهایی تهران رفتم و برگشتم. آن هم برای یک وام 500تومانی. برخورد بدی داشتند که انگار دارند لطف میکنند و برخوردشان ما را ناراحت میکرد.
* تسنیم: مشکلاتتان را با مسئول دیگری در میان نگذاشتید؟
نماینده ورامین آقای نقوی یک بار خانهمان آمدهاند. چند نفر دیگر همینطور خانهمان آمدهاند و خودشان هم موافقند که درصد جانبازی که به ایشان تعلق گرفته کم است. خودشان به آقای زریبافان نامه داده بودند، اما خبری نشد. ما هم برای پیگیری نامه ایشان میرفتیم بنیاد جانبازان ورامین ولی خبری نمیشد. خود آقای زریبافان را تابهحال ندیدهام.
* تسنیم: بیشترین مشکلات ایشان که نیاز به کمک و پیگیری دارد الآن چیست؟
همین مشکلات درمانی؛ ایشان یک روز در میان باید بروند دیالیز؛ کاش این مسئولین یک بار خودشان را جای ایشان میگذاشتند و کمی مشکلات ایشان را درک میکردند. ایشان حتی بهتنهایی دستشویی هم نمیتواند برود. هزینه داروهای ایرانی را هم بنیاد دیگر بعد از مدتی قبول نکرد و گفت: از سپاه بگیرید! سپاه هم دفترچه جانباز داده و با آن داروهای ایرانی را میتوانیم بگیریم اما خارجیها را خودمان میپردازیم. هزینههای آزمایشگاه را هم نمیپردازند.
همسرم میگوید: شاید ما تاریخ مصرفمان گذشته است و خودمان خبر نداریم
الآن این پای سالمشان لمس است. دکترهایی که از بنیاد وضعیت ایشان را دیدهاند میگویند این باید فیزیوتراپی شود ولی کسی پیگیری نمیکند. یا میگویند چشمشان باید عمل شود برای پروتز، اما اقدامی نمیکنند. کمخونی شدید دارد. چند وقت یک بار وقتی میرویم دیالیز به او کیسه خون میزنند. یک بار کامی که برایش گذاشتهاند شکست. مجبور شدیم دوباره کام موقت برایش تهیه کنیم. خودش یک بار اینقدر ناراحت بود که میگفت: شاید ما تاریخ مصرفمان گذشته است و خودمان خبر نداریم.
* تسنیم: از کی دیگر نتوانستند راه بروند؟
از سال 80 ایشان همینطور روی تخت افتاده است. یعنی بعد از مجروحیت لگنش تقریباً دیگر خیلی کاراییهایش را از دست داد و روز به روز هم بدتر شده است.
* تسنیم: هنوز هم مشکلات اعصاب و روانشان بروز میکند؟
بله، الآن هم بهجهت مشکلات جسمانی و روحیاش عصبانی میشود اما دیگر نفس آنکه داد بزند را ندارد و راه هم که نمیتواند برود. وقتی عصبی میشود خودش را زخمی میکند. گاهی وقتها میآیم توی اتاق و میبینم که صورتش غرق خون است. میفهمم که اعصابش بههم ریخته و با دست صورتش را کنده است. باید بیایم آن موقع و صورتش را پانسمان و ضدعفونی کنم. ولی خودش اصلاً متوجه نمیشود. گاهی اوقات وقتی خونهای صورتش را تمیز میکنم هنوز چند دقیقه نگذشته میآیم و میبینم که باز هم صورتش را با ناخن کنده است و دوباره غرق خون شده.
دکترش میگوید ترکشهای ریزی که توی سرش مانده وقتی تکان میخورد و فعال میشود او بههم میریزد و گاهی همین باعث حواس پرتیاش هم میشود. تیکهای عصبی هم داشت که بهخاطر همین ترکشها بود و وقتی راه میرفت گاهی بیمقدمه زمین میخورد و به همین دلیل چندین بار سرش شکسته است. تشنجهایش هم به همین خاطر است. مشکلات مشابه ایشان را میگویند بعد از مدتی با مصرف داروی تشنج قابل درمان است اما ایشان بهخاطر اینکه هنوز در سرشان ترکش دارند تشنجشان خوب نشده. الآن که روی تخت هستند هم گاهی دچار تشنج میشود. میآیم و میبینم که از تخت روی زمین افتاده است و تشنج کرده و سرش به اطراف خورده است. الآن که وضعیت این تشنجها بهتر شده در سال حدود 10 باری دچار تشنج میشود.
خیلی از رسیدگیهای درمانیاش را بنیاد جانبازان میگوید فقط به جانبازان 70 درصد تعلق میگیرد و انگار این 5 درصد را به همین دلیل به ایشان ندادهاند که این خدمات بهشان تعلق نگیرد.
* تسنیم: تابهحال خواستهاید مشکلاتتان را در قالب نامه به رهبری یا ریاست جمهوری بگویید؟
نه؛ رویم نمیشود که بخواهم این مشکلات را به رهبر انقلاب بگویم. فکر نمیکنم اصلاً جایز باشد.
مرضیه اصفهانی از مشکلات مختلف همسرش گفت اما خم به ابرو نیاورد. او دیگر استقامت را خوب آموخته؛ حتی ذکر بیمهری مسئولان هم نتوانست باعث شود ضعف نشان دهد. اما وقتی اسم آقا به میان آمد بغض کرد و اشکهایش جاری شد. کلمه به کلمه این جملات را با اشک و لبخند و درد ادامه میداد.
* تسنیم: دیدار آقا هم رفتهاید؟
دوست دارم یک ملاقات با رهبر انقلاب داشته باشیم
من خودم در دیدارهای عمومی رفتهام اما با شوهرم نرفتهایم. حدود یک ماه پیش از صدا و سیما آمدند خانهمان، بهگمانم برنامه پابوس بود، از من پرسیدند: چه خواستهای داری؟ من اصلاً از این مشکلاتی که برایتان گفتم آنجا نگفتم. گفتم که دوست دارم یک ملاقات با رهبر انقلاب داشته باشیم. منتهی اصلاً پخش هم نکردند.
مخصوصاً دوست دارم همسرم برود دیدار. چون خودش خیلی زیاد دوست دارد. تابهحال بارها گفته است: مرا ببرید! ولی چون دیدارهای عمومی شلوغ است نمیشود کسی با مشکلات جسمانی ایشان را برد. اخبار مربوط به رهبری و سخنانشان را مرتب از تلویزیون پیگیری میکند. الآن فقط با ویلچر میشود ایشان را بیرون برد.
* تسنیم: چگونه با آقای جعفریمنش آشنا شدید و ازدواج کردید؟
برادر من با ایشان دوست بود که الآن شهید شده است. همان موقع هم مجروح بودند. اما مشکلاتشان شدت نداشت. برادرم وقتی که ایشان را معرفی کرد و از خصوصیاتش گفت ما هم قبول کردیم. سال 64 ازدواج کردیم.
جانباز محمد جعفریمنش در دوران جوانی و پیش از مجروحیت
بعد از آنکه ازدواج کردیم هربار برادرم از جبهه میآمد، با خنده میگفت: من همیشه وقتی میآیم دقت میکنم ببینم بوی جنازه نمیآید و همش میگویم این در عصبانیتهایش یک بلایی سرت میآورد. چون موجی بود، برادرم همیشه میگفت: مراقب خودت باش بلایی سرت نیاورد. برادرم حمید اصفهانی سال 65 در عملیات کربلای5 شهید شد.
* تسنیم: از فرزندانتان بگویید!
سه فرزند داریم متولد 66 و 68 و 75؛ دختر بزرگم ازدواج کرده و پسرم نامزد دارد. دختر کوچکم هم هنوز درس میخواند.
* تسنیم: چند ساله بودید که ازدواج کردید؟
20ساله.
* تسنیم: در این 28 سالی که با ایشان بهعنوان یک جانباز زندگی کردید، راضی بودید؟
بله، راضی بودهام.
* تسنیم: سخت نبود؟
در برابر همسرم خجالت میکشم
وقتی که میبینم که چطور از خودش ایثار نشان میدهد، در برابر ایشان اصلاً خجالت میکشم؛ یعنی واقعاً زجر میکشم.
قبلاً این نگهداری برایم خیلی مشکل بود ولی الآن دیگر برایم مشکل نیست فقط میبینم بیشتر ناراحتی ایشان اذیتم میکند. خسته شدنش را به زبان نمیآورد. شاید اگر میگفت و شکایت میکرد بهتر بود.
* تسنیم: شما چی؟ تابهحال ناراحتی و خستگیهایتان را به زبان آوردهاید؟
نه به زبان نمیآورم اما خودم دیگر از درون بههم ریختهام.
* تسنیم: بچهها چطور؟
دختر کوچکم خیلی برایش سخت است. بعضی وقتها که پدرش درد دارد یا مشکلات دیگر دارد، خوب، روی بچهها هم اثر میگذارد. دختر بزرگم وقتی درسش تمام شد رفت حوزه علمیه و دو سالی که از درسش گذشت، ازدواج کرد و دیگر ادامه نداد.
پسرم بهخاطر شرایط پدرش درس را نیمهکاره رها کرد
پسرم هم همینطور طلبه شد. او در حوزه قم درس میخواند. وقتی پدرش پایش را از دست داد مجبور شد که از قم به ورامین بیاید. یک مدتی بهصورت مهمان در ورامین درس خواند اما مشکلات پدرش خیلی زیاد بود و نمیشد که درس بخواند. بهخصوص که همسرم وضعیتی پیدا کرده بود که هنوز من نسبت به نگهداری ایشان در آن دوره آشنایی نداشتم و بلد نبودم. حالا یاد گرفتهام با شرایط جدید چطور کار کنم. گاهی پسرم سر کلاس بود و من دائم با او تماس میگرفتم: از پس فلان کار برنمیآیم و بیا کمک کن! به همین دلیل یک سال هم مرخصی گرفت و بعد درس را نیمهکاره رها کرد.
* تسنیم: با خانواده جانبازان دیگر در ارتباطید؟
نه، اصلاً نمیتوانیم با کسی زیاد رفت و آمد داشته باشیم. جانبازان دیگر که از دوستان قدیمی ایشان هستند میآیند خانهمان و سر میزنند. گاهی چند نفری ایشان را توی ویلچر میگذارند و بیرون میبرند میگویند که هوایی عوض کند.