دو سه روزی میهمان صفای دوکوهه بودیم
سلام آقاسید مرتضی ...
آخرین روز اسفند سال 67 شما را در دوکوهه بارها دیده ایم. نمی دانم آن هنگام که متن گفتار برنامه را می نوشتید و یا آن زمانی که برش های نهایی تصاویر را کنار هم می چیدید، حال و هوای دل پاکتان چگونه بوده لکن از طنین به خاکستر نشست? صدایتان پیداست که در حسرت و فراق، آتش گرفته بودید. هر بار که نفس گرم دوکوهه ما را به حضور می طلبد، جمل? ماندگار شما که گفتید: « اگر بپرسی دوکوهه کجاست، چه جوابی بدهیم؟ » در حجم بی انتهای بهت ما، ترکتازی می کند.
سید جان! اینروزها جوانان و نوجوانان ایران زمین، به زیارت یادمان دوکوهه می روند و بیاد صفای چشمان و حال خوش دلهای بسیجیانش، در حسینی? حاج همت، شور عشق شهادت را ندبه می کنند. خوب یادم هست که گفتید: « دوکوهه سالها با شهدا زیسته است، با بسیجیها، و از آنها روح گرفته است؛ روحی جاودانه » . حالا نسلهای نورس دیار سلمان، پای بر حریر خاطره هایی می گذارند که سالهاست بر گرد? خست? دوکوهه سنگینی می کند.
آوینی عزیز! کاش می شد در اکران نوروزی امسال سینمای ایران، با من سخن بگو دوکوه? شما را اکران کنیم. هر چند ما معتقدیم که جای انقلاب واژه های شما، در محافل سینمای بی هویت اینروزهای ایران نیست. آری، آنروز که شما گفتید « جا دارد که دوکوهه مزار عشاق باشد، زیارتگاه عشاقی که از قافلهی شهدا جا ماندهاند »، تکلیف حرفهای دوکوهه مشخص شد. ما در محکم? وجدانهای بیدار ثابت می کنیم که گوش خودپرستان و میهن فروشان سینمای ایران، لایق سخنان تو نیست.
استاد حرفهای عاشقانه! کاش بودید و اینروزهای دوکوهه را با دوربین مخلص شما، به رخ عالم می کشیدیم. کاش بودید و اسرار دوکوهه را، برای دلهای تشن? دانستن، افشا می نمودید. سیدجان! آن روز با بغض خیس چشمانتان گفتید « دوکوهه، تو یک پادگان نیستی، تو قطعهای از خاک کربلایی، چرا که یاران عاشورایی سیدالشهدا را به قافلهی او رساندهای » و حالا ما سالهاست که کوله بار خویش را بسته ایم تا فرش سلیمانی درسهای دوکوهه، ما را به قافل? حضرت حسین علیه السلام برساند.
آقای سید مرتض آوینی! برخیز و بگو نسلهای پس از جنگ چگونه از معبر تنگ شهادت، عبور کنند؟ شما گفتید: « آری، ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم. ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند. ما همهی افقهای معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم »، خوشا بحالتان لکن تکلیف ما چیست که در اطرافمان نه از شهید خبری هست و از فرهنگ شهادت. ما بچه بودیم که گفتند جنگ تمام شد. به سن جوانی که رسیدیم عده ای دم از اصلاحات زدند و با روزنامه های رنگی، حرفهای پوسید? غرب را تحویل ما دادند. اینروزها هم عده ای با نقاب پیروی از ولایت، تیشه بر ریش? اعتقادات مردم می زنند.
هر چه بادا باد، ما هم از ایران فرار می کنیم و به دامان دوکوهه پناهنده می شویم. هر روز، زیر پرچم شهیدان سوگند می خوریم و تمام قوانین شهروندی جبهه ها را می پذیریم. بگذار ما را دنیا گریز بنامند، ما از دنیای پوچ بی تفاوتی ها گذشته ایم.
شهیدجان! نمی دانم آن زمانی که قلم شهیدشناستان را به دست می گرفتید، دلنوشته های شما از کدامین منبع کمال، بر زبان شیرینتان جاری می شد ؟ شما خطاب به دوکوهه گفتید: « اما از آن روز که انسان بر این خاک زیسته است، آیا جز اصحاب عاشورایی سیدالشهداء [ع] کسی را میشناسی که بهتر از شهدای ما خدا را عبادت کرده باشد؟ ». کاش کسی پیدا شود و به این پرسش نسل ما پاسخ دهد که جنس عبادتهای ما خداپسندانه نیست یا تقدیر شهادت را از سرنوشت ما برداشته اند.
سید شهیدان اهل قلم! جایتان خالی. دو سه روزی همراه جمعی از دانش آموزان، میهمان صفای دوکوهه بودیم. کنار حوض حسینی? حاج ابراهیم همت، وضو گرفتیم و با خاطرات حاج محسن دین شعاری، هوایی کربلا شدیم. رد نفسهای به خون نشست? شهیدان سینه های بهت زد? نوجوانان را اسیر خود کرده بود. گویی دوباره لبهای دوکوهه به پای بسیجیان رسیده بود و نوای مولای یا مولای سحرگاهانش، راه بهشت را نشان می داد. جای شهید گلستانی خالی بود تا أللهم اجعل صباحنا صباح الصالحین را در گوش این امیدهای اسلام ایران زمزمه کند. شاید نامش سرقت باشد لکن این جمل? شما را بدون اشارات نگارشی، بنام خودمان در وصف حال خوش دوکوهه، ثبت می کنیم: اینجا حرم راز است و پاسداران حریم آن، شهدایند؛ شهدایی که در آن نماز شب اقامه کردهاند و با خدا راز گفتهاند؛ شهدایی که در حسینیه، چشم مکاشفه بر جهان غیب گشودهاند؛
شاید نسل ما لیاقت نداشته باشد که مصداق « دوکوهه، آیا دوست داری که پادگان یاران امام مهدی نیز باشی؟ پس منتظر باش » شما شود. شاید هنوز هم دل دوکوهه در ازدحام قدمهای ما مغموم باشد لکن ما سربازان امام خامنه ای، در هنگام? امتحانهای سخت، ثابت خواهیم کرد که درس شهادت را از یاران حضرت خمینی کبیر(ره) آموخته ایم.
ای چرخ گردون، بگرد تا بگریم. ما مرد نبریم و هر زمان که ندای هل من ناصر اماممان بر ما جهاد را تکلیف کند، با کاف عشق تمام عالم را کربلا خواهیم کرد.