فقط تضرع و توسل بود که به کارمان مى آمد. شاید این توسل از طرف ما نبود، ولى چیزى بود مثل اشک مادر و پدر شهیدى. بعضى جاها مطمئن بودیم شهید داریم; حتى عراقى ها فرم هایى را آماده کرده بودند که در منطقه اى مثل پاسگاه وهب (در والفجر مقدماتى) تعدادى شهید دفن شده است. همه اطراف را زیر رو رو مى کردیم، ولى خبرى نبود. وقتى کار به اینجا کشیده مى شد و کارد به استخوان مى رسید، التماس و دعا و تضرع شروع مى شد. اینجا بود که اگر خودمان هم پیدا نمى کردیم، کسى مى رسید و مى گفت شهیدى را اینجا پیدا کرده است. |
اللــــــــــــهم صـــــــــل علی محـــــــمد و آل مــــــــحمد و عـــــــجل الفـــــــرجهم
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 7:0 عصر روز سه شنبه 87 شهریور 19