صبح که بیدار شدم، مادرم گفت: شما دیشب شهیدی را با خود آوردی؟ گفتم: بله. گفت: پس چرا شهید را داخل خانه نیاوردی؟ گفتم: مگر چه شده؟ گفت: من دیشب خواب این شهید را دیدم که گفت: شما در جای گرم و نرم آرمیدهاید و من در آمبولانس. آیا این رسم مهماننوازی است؟
به گزارش فارس ، بارها زمزمه آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا» را شنیدهایم: مپندارید شهدا مردگانند ... ؛ و بسیار در مصحف قرآن در وصفشان خواندهایم که «احیاء عند ربهم یرزقون»؛ ولی شاید هنوز باورهامان قوام نیافته و شاید این زنده بودن را صرفاً یک توصیف الهی بدانیم اما عنایت و کرامت شهیدان، خود مظهر آیاتیست جهت زدودن زنگار غفلتها و تردیدها.
خاطرهای که میخوانید، روایت سردار سید محمد باقرزاده است که 23 اردیبهشت 81 در سالروز اربعین حضرت سیدالشهداء علیه السلام از شبکه سوم سیما پخش شد:
«یکی از دوستان ما در خلال کاوش شهدا، پیکر طیبهای را در یکی از کوههای اطراف گیلانغرب، منطقه شیاکو و کوههای چرمیان پیدا کرده بود. او خودش از اهالی اطراف گیلانغرب است و تعریف میکرد که من این پیکر مطهر شهید را داخل آمبولانس گذاشتم و چون دیر وقت بود، شب هنگام، ساعت تقریباً 12 شب به منزل رفتم و شب را سپری کردم.
پیکر شهید در آمبولانس بود و آمبولانس را جلوی خانه پارک کردم و به خانه رفتم؛ صبح که بیدار شدم، مادرم گفت: شما دیشب شهیدی را با خود آوردی؟ گفتم: بله. گفت: پس چرا شهید را داخل خانه نیاوردی؟ گفتم: مگر چه شده؟ گفت: من دیشب خواب این شهید را دیدم که گفت: شما در جای گرم و نرم آرمیدهاید و من در آمبولانس. آیا این رسم مهماننوازی است؟...
مادرم به شدت متأثر شد و به من دستور داد که پیکر شهید را به خانه بیاورم. در فاصلهای که رفتم شهید را بیاورم، مادرم بالای اطاق را جاجیم و نمد پهن کرد و هر آنچه برای پذیرایی از مهمان داشت، مهیا کرد و بعد این پیکر طیبه را که کفن شده بود در آن جایگاه قرار داد و دو زانو در مقابل شهید نشست و به مانند اینکه دارد با یک فرد زنده صحبت میکند - کما اینکه شهدا زنده هستند- با همین حضور و توجه و معرفت شروع به صحبت کردن با شهید کرد و از ایشان عذرخواهی کرد».
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 11:8 عصر روز سه شنبه 91 اردیبهشت 26