خاطره ای از تفحص...
با سر نیزه ام در حاک کندن زمین بودم...احساس کردم در گودال چیزی پیدا شد...تکه ای از لبلس بود
انجارا با دقت کندم!
شهید را بیرون اوردم اما هرچه گشتم چیزی برای تایین هویت اش نیافتم!درجیب لباسش احساس کردم چیزی است...مثل دکمه
از جیبش که بیرون اوردم عقیق 1 انگشتر بود ...
روی ان حکاکی شده بود:به یاد شهدا گمنام
اری ان همه هویت تو بود و من اشتباه می کردم!
با سر نیزه ام در حاک کندن زمین بودم...احساس کردم در گودال چیزی پیدا شد...تکه ای از لبلس بود
انجارا با دقت کندم!
شهید را بیرون اوردم اما هرچه گشتم چیزی برای تایین هویت اش نیافتم!درجیب لباسش احساس کردم چیزی است...مثل دکمه
از جیبش که بیرون اوردم عقیق 1 انگشتر بود ...
روی ان حکاکی شده بود:به یاد شهدا گمنام
اری ان همه هویت تو بود و من اشتباه می کردم!
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 9:49 صبح روز سه شنبه 90 مهر 5