(شهید هاشم منجر) این پست از وبلاگ نویسنده گرامی سید مهدی شجاعی انتخاب شده است
شهید هاشم منجر
خواهر گرامیم ثمره لینک خاطره اش را در بازدید از مناطق عملیاتی جنوب برایم ارسال کرد1،
http://ma-hich-ma-negah.blogfa.com/post-97.aspx چند بار آن را خواندم، احساس کردم زمان به عقب برگشته است ، زمان عملیات خیبر بود، با هاشم منجر بودم ، قبل از عملیات نمی دونم چی شد که هاشم کلی از شهادتش صحبت کرد، مثل همیشه نبود، معمولا نمی شد تشخیص داد که حرفهایش جدی است یا شوخی می کند. اما اینبار لحن صدایش جور دیگری بود، خیلی فرق کرده بود. وسط صحبتش گریه امانم نداد، بغلش کردم و با تمام وجود می خواستم حسش کنم.مثل یک دسته گل شده بود.
فهمیده بودم تو این عملیات شهید می شود. به قول بچه ها نور بالا می زد. گفتم :"هاشم جان بس کن ، بدون تو من هیچم ، سالهاست می شناسمت، بیشتر از جان دوستت دارم، با این حرفهات چرا منو عذاب می دی؟"
لبخند همیشگی روی لبهایش سبز شد و به آهستگی گفت :" سید از ماندن می ترسم."
در حین عملیات هاشم گم شد. بعد از عملیات دیگر پیدا نشد. مانده بودم به خانواده اش چی بگم...
تا این اواخر که بالاخره به طور اتفاقی در طلاییه2 پیدا شد.
پ.ن.
1- پیشنهاد می کنم خاطره را حتما بخوانید.
2- حدود 45 کیلومتری جاده اهواز- خرمشهر سه راهی طلائیه قرار گرفته است یک جاده فرعی به سمت غرب و تا نزدیکی مرز ایران و عراق شما را به پاسگاه طلاییه میرساند که این نقطه تا شعاع چند کیلومتری منطقه طلاییه نامیده می شود. طلاییه یکی از محورهای مهم عملیاتی خیبر و بدر بوده است ،صدام در عملیات خیبر این منطقه را به آب بست .