بسم رب الشهداء و الصدیقین
ما نبودیم " از اول هم نبودیم " حالا که آمدیم غصه غریبی داریم که شاید قصه قلبهای مجروحی باشد که هر لحظه واقعه ای آن را می لرزاند .
میان اینهمه آشنا دنبال غریبه هایی بودیم که دوستشان خداست ! نفسشان خداست ! زندگیشان خداست ! اصلا همه چیز و همه کسشان خداست !
همانهایی که دلهای عاصی و یاغی را با ذوب شدنشان ، رام می کنند ؛ ساکت! نگاه میکنی و فکر !!!و محیر می شوی ..حیرت زده ! و چقدر خوب است این حیرت ! آدم میخواهد دراین زمان و دراین دنیا دراین حیرت بماند .وقتی تمام دنیا در ناکامی است وقتی خیلی از حوادث از اراده آدم خارج است میخواهی حیران بمانی در این خاطرات !
واما ...به تعبیر خودمان ، خیلی ها د رجنگ بودند زنده ( شهید ) شدند ...خیلی ها رفتند ( شهید نشدند ) ماندند در جنگ با دنیا ! ماندند در جنگ با خود!و خیلی ها نه رفتند و نه زنده شدند بلکه مردند ! مرده ای با جسد متعفن ! همانهایی که کسی تفحصشان نمیکند حتی اجسادشان را زمین (دنیا ) پس می زند .
راستی نگفتیم ماهم به نوعی از بچه های تفحص هستیم با یک شباهت که هردو به دنبال خودمان هستیم از جنس خودمان ! آنها به دنبال زنده ها ی مانده ( شهدا) و ما به دنبال زنده های رفته ( جانبازان)
دراین تفحص کسانی را یافتیم که موطن خود را جبهه میدانند با همان صورت و سیرت ..
( جنگ بود ... سرتا پا انتظار ...شور خون در رگها بپا شد ... نشسته اما ایستاده ..آنگاه شروع میکنی به گفتن حوادث... که یکباره آتش میگیری..و آتش بگیر تا بدانی چه می کشم ..)
کسانی که عاشق هستند نه مثل فرهاد نه مثل مجنون ! اصلا فرهاد و مجنون کیستند؟ جز مفلوکان وصالهای مزاجی به مقصد نرسیده !
اما اینها به مقصد رسیدند اصلا قاصد هستند قاصدانی که لحظه ای نمی آسایند همیشه در میدان نبرد با دشمن و جهاد با نفس! اگر دیدی لحظه ای خط شان آرام است بدان ماندند ( شهید شدند) .....
راستش ما راهیان نور نداریم که تفحص شدگانمان را به آن خیلی ها نشان بدهیم ...
ما نشریه و روزنامه و مجله پر تیراژ و کم تیراژ که مهر گیشه خورده یا مافیای جنگ براه انداخته و برای معروفیت و جاه طلبی هویت را می شکنند همان آدمهای چند شخصیتی که با رنگ و لعابی جبهه ای خودشان را نقاشی کرده اند و از این قبیل چیزها !!! نداریم که از آنها بنویسیم و بگوییم ...اصلا نگوییم بهتر است چون دزدان دریایی وقتی ببینند و بفهمند .........!!! ( ما از دزدان دریایی نمی ترسیم)
پس بهتر که نشریه هم نداشته باشیم ...
سامانه پیامک هم نداریم که شماره بندی کنیم تا خیلی از آنها با زدن شماره 14 فکرشان با دیدن قاصدی که در مقصد نهایی ماندگار شد، روشن بشود.
سایت هم نداریم که طرح ثبت نام خادمین راه بیندازیم که در مناطق تفحص شده چند هفته ای را بمانند ...
و کسی هم طرح یادبودی از آنها را به کمیسیون نمی نشیند ...
اصلا ما تحت حمایت هیچ نهاد و سازمانی نیستیم !
.
ما تفحص شدگانمان را در جایی محدود دفن می کنیم در چند آسایشگاه و دوسه مرکز توانبخشی و بیمارستان .... بعضیها هم که میخواهند گمنام بمانند وعهد بستند مثل مادرشان قبرشان پنهان بماند در کنج در اتاقی تنها میمانند تا روز موعود فرا رسد .
.
شرمنده نفسمان به هق هق افتاد...
اللهم عجل لولیک الفرج
یاعلی