بسمه تعالی
شهید فریبرز اله بخش پو رزارع در21 مرداد ماه سال 1344در یک خانواده مذهبی در شهر ستان آبادان چشم به دنیا گشود. وی فرزند هفتم خانواده بود و از اوان کودکی بسیار فعال و با هوش بود.ایشان با افراد خانواده رابطه خوبی داشت، اخلاق خوب و قلب مهربان و چهره گشاده او هنوز زبان زد خاص و عام می باشد. ذکر نام این شهید بزرگوار هنوز در اذهان خانواده ودوستان و خویشان باعث پدیدار شدن خلاء وجود جسمانی ایشان می کردد. طرز فکر و لحن زیبای صحبت های مهر آمیز وی تحمل سوز هجزان این شهید والا مقام رابسیار سخت می کند. خواهران و برادران و اقوام و خویشان همه بر روحیه الهی و عقیده مبارزاتی در راه حق این بزرگوار تاکید نموده و خود را ملزم بر پیروی خط و راه این شهید والا مقام دانسته و از خدا وند استعانت بر ادامه راه این شهید می جویند.
این شهید عزیز در کسب مراتب و مدارج علمی در حوزه دبیرستان نیز یک شاگر ممتاز و ساعی بود و رابطه خوب و معنوی ایشان در بین دوستان نشانگر و بازگو کنند این حقیقت می باشد. همچنین ایشان گفت بنده افتخار میکنم که برادر بزرگوارم با رسیدن به این مقام والا جان شیرین اش را در راه خدا وند و اثبات ولایت حقه آقا امام زمان و نائب برحق ایشان و در راه مردم غیور و مسلمان همچنین میهن عزیزمان فدا کرده وبه شهادت رسیده است. زهی سعادت که ایشان مارا نیز مفتخر به این مدال نمود.
همچنین ایشان برادر شهید بودن را یک مقام والا میداند همراه بامسئولیتی خطیر که بر ضمه عهده خود حس میکند و از خدا وند استعانت می جوید که راه برادر شهید اش را ادامه داده و سربازی مقام ولایت را تا اخرین قطره خون خود امضاء نماید.
شهید از منظر پدراینگونه ترسیم می شودکه: فرزندم جوانی بسیار با ادب و با حیا و کم حرف بود. زیاد عبادت می کرد و خواسته کمی داشت . او بسیار قانع و مطیع بود و هرگزآزارش به کسی نرسید. عبادات وی آنچنان بود که گاهی به او با شوخی میگفتم نماز جعفر طیارهم بود تمام شده بود و ایشان با لبخند زیبای ایشان همیشه به روی من باعث شد تا هرگز نتوانم مهربانی اش را فراموش کنم.هر گز از وی خاطره بدی در ذهنم نمانده و تنها از خدا وند می خواهم که مرا مورد بخشش قرار ده و شفاعت فرزند شهیدم را بر من ارزانی بدارد.
این شهید در محله خانه های سازمانی خیابان بهمنشیر آبادان رشد یافت . ودوران طفولیت و نوجوانی را در بین دوستان و هم سن و سالهای خود طی کرد.
شهید فریبرز تحصیلات ابتدایی را درشهر آبادان در منطقه کارگر نشین شرکت نفت در کنار دیگر خواهر و برادر های خود همچون دیگر کودکان هم سن و سال خود غرق در بازی و شیطنت و اموزش گذرانید. با وجود پر جمعیت بودن خانواده این شهید عزیز اما رشد همه جانبه اخلاقی و رفتاری در کنار رشد جسمانی ایشان در بهترین و بالاترین صورت ممکن انجام پذیرفت. و با بهرمندی کامل ازهمه موهبت های الهی در آغوش خانواده پا به دوران نوجوانی گذاشت. دوران نوجوانی ایشان مصادف بود با بهبوبه انقلاب و تمام خصوصیات و تاثیرات ناشی از جو آن زمان
که خود باعث پیدایش روحیه دشمن ستیزی و توجه کمتر به درس و مشق و کشیده شدن عزیزان غیور این سر زمین به سوی دادخواهی و اعاده حیثیت از رژیم سفاک پهلوی. همچنین باتوجه به منطقه زندگی ایشان که تبعیدگاه بزرگانی از این سرزمین بود تاثیرات آگاهی بخشی در ذهن ایشان بسیار بود. دوران تحصیلات راهنمایی ایشان که با پیروزی انقلاب اسلامی مصادف شد.
شهید فربیرز بعد از طی مراحل و گذراندن دوران تحصیلات تا دوره راهنمایی پس از جنگ تحمیلی همراه خانواده خویش مجبور به مهاجرت به شیراز میگردد. در شیراز دوران دبیرستان را در مدرسه شهید چمران گذرانید. او در بین دوستان همکلاسی فردی محبوب و دوست داشتنی بود که بعد از شهادت ایشان بسیاری از دوستان میگفتند در چهره ایشان لبخند شهادت را میدیند . همواره برایشان این نکته هویدا بوده است که به مقام شهادت می رسد.
اما شرکت در مبارزه و جنگیدن در مقابل دشمن هر روز در این شهید بزرگوارآرمانی تر گردیده بود تا جایی که در این دوران نوجوانی بارها ایشان بطور مخفیانه اقدام به شرکت در دوره های آموزشی و اعزام به جبهه را میکند.
بالاخره ایشان داوطلبانه در لباس خدمت در سپاه پاسداران به دوره اموزشی در پادگان احمد ابن موسی سپاه شیراز شرکت کرد وبا جمعی لشکر 19 فجر در تاریخ 12 اسفند ماه سال 1363 به جبهه های نبرد که مصادف با عملیات بدر می باشد اعزام میگردد و در تاریخ 26/ 12/ 1363 به شهادت رسیده و خبر مفقود بودن جسد مطهر ایشان را دوستان وی به خانواده این شهید بازگو میکنند.این شهید بزرگوار به این صورت در جبهه نبرد شرکت میکند که چند شبانه روز پیاده روی در مسیر رسیدن به موقعیت نبرد وبا وجود اینکه از تنگی نفس رنج می برده است سختی راه و بدی هوا و همچنین موقعیت نمیتواند در عزم ایشان خللی ایجاد نماید. و بعد از جنگیدن جانانه همراه با دوستان و رفقای هم پیمان خویش در منطقه جزیره مجنون بعد از اینکه به علت اصابت گلوله در سینه وی زخمی میگردد باز هم قهرمانانه خط اتش را بر دشمن گرفته و از دوستان باقیمانده خویش میخواهد تا از معرکه عقب نشینی کنند. وی باایثار جان خود راهی برای نجات رفقای خود باز کرد و در کنار رفقای شهید و زخمی خویش به عروس شهادت لبخند زد و بعد از اینکه در این کشاکش دشمن زبون عاقبت با ناجوانمردانه ترین کار وحرکت تانکهای خود بر بدن مطهر وی و دیگر شهدا ورزمنده های زخمی جا مانده در آن محل سنگر ایشان را قبضه کرد. اجساد این عزیزان قریب به 10 سال بعد ازقتلگاه این عزیزان تفحص گردید و با بازگشت این پیکر مطهر که چند تکه از استخوانهای این شهید همراه با پلاک و بادگیر ایشان بود که آثار شماره پلاک ایشان بعد از شستن بر بادگیر هویدا گردید مرحمی بر چشمان منتظر خانواده بخصوص پدر و مادر ایشان گردید.
پیکر این شهید طی مراسمی همراه با تشیع چند پیکر از رفقای شهید ایشان در همان عملیات و چند عملیات دیگر در قطعه شهدای دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد.
راهش همیشه پر رهرو و نامش همیشه جاویدان باد