گناه من نیست که آن روزها، روزیام نبود، که روزها را با شما باشم و شبها را با شما روز کنم. میگویند: روزها و شبها فرازها را «صابر» بودید و نشیبها را «شاکر». میگویند: زمزمه دعایتان با نغمه قرآن و توسل آمیخته بود و سنگرهاتان پر بود از بوی باران، بوی سبزه.
من به جستجوی شما آمدهام و شما را نیافتهام. زنجیر بند هوای نفس و اسیر دیدنیهای دنیا شدهام و دیگر شما را نمیشناسم. آنقدر غرق در دنیایم که یادم میرود، یاد شما حماسهسازان حماسه سرخ جبههها را.
چشمان مضطرب و گریانم به دنبال یادگاری از آن روزها میگردم. آری! از روی یک نیاز و برای فهمیدن یک راز بیشتر، دنبال سرداران رشید صحنههای درد میگردم. دنبال آنان که هنوز دلهاشان برای عطر پوکهها و ترانهی سنگرها میتپد. دلم میخواهد کسی برایم حدیث یاران بیمزارتان، حدیث گردانهای گمنام و قصه سحرگاههای اعزام را بگوید. میخواهم دلی عاشق برایم از دلهای شکسته و پریشان بگوید. دلم میخواهد دلی داغدیده از حماسه ایثارتان و از شکوه ماندگار عاشقیتان برایم بگوید. چشمانم به دنبال چشمهای بارانی شما میگردد و دل آوارهام دنبال دلهای آسمانوار طوفانی شما میگردد و من، در این تنهایی به دنبال یک روح دریایی که برایم طلوع سرخ خندههاتان را تفسیر کند، گوشهایم به دنبال صدایی از غزل، ترانهتر میگردد و نگاهم، به دنبال نگاهی ماندنیتر از سپیده.
به بهانه سالگرد شهید محمود ستوده فرمانده دلاور تیپ المهدی(عج) فارس
وصیت نامه شهید:
خدایا برای چهارمین بار وصیت نامهام را تعویض میکنم و چهار سال است که از جنگ تحمیلی میگذرد و شهادت نصیبم نکردی و در این مدت بهترین دوستانم و نور چشمانم در کنارم، به شهادت رسیدهاند. خدایا به من کمک کن که لیاقت شهادت در راهت را پیدا کنم و باز با خجالت و شرمندگی، آخرین وصیت نامهام باشد که مینویسم: به نام خدا، به نام او که همه چیزم از اوست، زندگیم اوست و زنده به او هستم. به نام او که بودنم از اوست، رفتنم از اوست و ... ای همه چیزم به یادت هستم، به یادم باش که بدون تو، هیچ و پوچ خواهم بود. خدایا به من کمک کن که در این دانشگاه بزرگ علم و ادب اسلامی، موفق شوم که جز این، چیزی نمیخواهم، برادران و خواهران! این دنیا، دنیای آرامش است و همه میدانیم که هیچکدام ما، ماندگار نیستیم و همگی خواهیم رفت.فقط مواظب باشیم پرونده ما سفید باشد.