افسر عراقى خبر آورده بود که نزدیک بصره یک گلستان دسته جمعى از شهداى ما وجود دارد. اما عراقى ها به ما اجازه نمى دادند وارد آن منطقه شویم. نقشه اى کشیده بودیم و هر روز طورى کار مى کردیم که پایان کار به آن منطقه نزدیکتر شده باشیم. رسیدیم اما آن روز یکى از غمگین ترین روزهاى کارى بچه هاى تفحص بود. 46 شهید غواص بودند که چشم و دست و پایشان با سیم هاى تلفن بسته شده بود و زنده به گورشان کرده بودند. همگى غواص بودند. بعثى ها پلاک هایشان را هم از آنها جدا کرده بودند تا شناسایى نشوند; توى این همه پیکر، دستى بود که انگشتر فیروزه به انگشت داشت. واقعاً تماشایى بود. او نشان از بى نشان هایى مى داد که دست بسته مانع پرواز آنان به سوى آسمان لایتناهى و فیروزه اى نشده بود