سال 73 بود که همراه بچه ها در منطقه والفجر مقدماتى فکه کار مى کردیم . ده روزى بود که براى کار ، از وسط یک میدان مین وسیع رد مى شدیم . میان آن میدان ، یک درخت بود که اطراف آن را مین هاى زیادى گرفته بودند . روز یازدهم بود که هنگام گذشتن از آنجا ، متوجه شدم یک چیزى مثل توپ از کنار درخت غلت خورد و در سراشیبى افتاد پایین . تعجب کردم . مین هاى جلوى پا را خنثى کردیم و رفتیم جلو . نزدیک که رفتیم ، متوجه شدیم جمجمه یک شهید است آن را که برداشتیم ، در کمال حیرت دیدیم پیکر اسکلت شده دو شهید پشت درخت افتاده و این جمجمه متعلق به یکى از آنهاست . دوازده سال از شهادت آنان مى گذشت و این جمجمه در کنارشان بود ولى آن روز که ما آمدیم از کنارش رد شویم و نگاهمان به آنجا بود ، غلت خورد و آمد پایین که به ما نشان دهد آنجا ، وسط میدان مین دو شهید کنار هم افتاده اند .
اللــــــــــــهم صـــــــــل علی محـــــــمد و آل مــــــــحمد و عـــــــجل الفـــــــرجهم