سال 74 بود که با بچه ها در منطقه کار مى کردیم . بیل مکانیکى را مقدارى از جاده خارج کردیم تا به آن طرفتر برویم ولى دستگاه خاموش شد . هر کارى کردیم ، راه نیفتاد . گفتم حتماً گازوئیل تمام کرده . رفتیم که از مقر گازوئیل بیاوریم ، در حالى که ما رفته بودیم راننده دستگاه را کار مى اندازد و مى گوید که با بیل آن دو سه تا بزنم تا بچه ها بیایند و همان جا را که دستگاه مانده بود ، مى کند. در همان اولین بیل پیکر یک شهید نمایان مى شود .
اللــــــــــــهم صـــــــــل علی محـــــــمد و آل مــــــــحمد و عـــــــجل الفـــــــرجهم
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 9:0 صبح روز پنج شنبه 87 مرداد 24