يک روز قبل از شهادت هادي دلم عجيب شور مي زد براي اينکه اضطراب و دلتنگي ام را کاهش دهم.به سراغ زينب رفتم تا بلکه با بازي و حرف زدن با او نگرانيم برطرف شود . در ميان صحبت هايم پرسيدم : زينب جان بابا کي مي آيد؟ انتظار داشتم با زبان بچه گانه اش مثل هميشه بگويد:«اگه دوتا اگه سه تا بخوابيم بابا مي آيد» اما گويي زينب از راز بزرگي مطلع بود....
ادامه ي مطلب در وبلاگ نيم پلاك...
www.nimpelak.parsiblog.com
*****************************************
مطلب پر محتوايي بود ، استفاده كرديم ، اجركم عند الله
به نام خدا
و
سلام.
امروز اولين باري بود كه به كلبه شما اومدم. شما عاشق شهدا هستين و راستي راستي به چهره تون هم كه نگاه مي كنم، ياد شهدا مي افتم. خدا شما رو به آن مقامي كه لايقش هستين، نايل نمايد.
برادرم، براي من خيلي دعا كنيد. خيلي محتاجم. دعا كنيد خدا حفظم كنن از آنچه كه مي ترسم.
يا علي