بسم رب الشهدا و الصدیقین
نذر یازدهم..............
سید محمد علی جهان آرا
فرمانده سپاه خرمشهر
بسم الله الرحمن الرحیم
از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه مداوم کربلا را میدیدم.
ربنا اغفر علینا و ثبت اقامنا و انصرنا علی القوم الکافرین
بار پروردگارا ،ای رب العالمین ،ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلوب الطالبین.
تو را شکر که شربت شهادت ،این یگانه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنهد فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را ،امتی را جهانی را به نیستی و نابودی می کشاند ،فرو آورم.
خداوندا! تو خود شاهد بودی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم.با تمام دردها و رنجهایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده،نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس،لندن و هامبورگ بوده اندو یا در .........
و تو ای امامم! ای که اندازه تمامی قرنها سختیها و رنجها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه هیچ دان ! لحظه لحظه این زندگی این زندگی بر تو همچون نوح،موسی،عیسی و محمد(ص) گذشت.
ولی تو ای امام و ای عصاره تاریخ! بدان مه با حرکتت،حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی.ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟!کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسانهای حاضر و آینده تاریخ می باشد؟
ای امام ! درد تو را،رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند.جوان با ایمان،که هستی و زندگی تازه خویش را در راه به هدف رسیدن حکومت عدل اسلامیفدا می کند.بله ای امام درد تو را جوانان درک می کنند اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند،و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.
ای امام تا لحظه ای که خون در رگ ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود.ای امام ! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سختی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن خون جوانان خرمشهری بر می خیزد و آن اینست.ای امام از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یکماه به طور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم ،گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.
شهید سید محمد علی جهان آرا
فرزند:سید هدایت الله
محل ولادت:خرمشهر
تاریخ ولادت:9/6/1333
تاریخ شهادت:7/7/1360
محل شهادت:کهریزک (سانحه هوایی)
محل دفن:گلزار شهدای بهشت زهرا(س) قطعه 24 ردیف 98 شماره 44
نویسنده » » ساعت 11:42 عصر روز سه شنبه 88 بهمن 13
بسم رب الشهدا والصدیقین
نذر دهم............
علیرضا شهبازی و حسین اسلامی
علیرضا شهبازی
هر که روی خون شهدا پا بگذارد زمین می خورد
مادر شهید علیرضا شهبازی، خون این شهدا لیز است،
هرکس روی آن پا بگذارد، با سَر زمین می خورد...
وصیت نامه شهید علیرضا شهبازی
بسم رب الزهرا (س(
اهل دل چون نامه انشاء می کنند
ابتدا با نام زهرا (س) می کنند
از آنجا که وظیفه هر مسلمانی است که پیش از مرگ خود وصیت نامه ای بنویسد این حقیر نیز انجام وظیفه می نمایم. خوب باید عرض کنم خدمت شما خانواده ی عزیزم که اولاً برای بنده ی سرا پا تقصیر حدود یک یا دو سال نماز و روزه ی قضا بگیرید و از شما پدر و مادرم می خواهم که مرا حلال کنید و از تمامی دوستانم می خواهم که ایشان هم این حقیر را حلال کنند و در آخر از تمامی شما عزیزان التماس دعا دارم.
والسلام 10/4/77
وصیت نامه شهیدحسین اسلامی
بسم رب الشهدا والصدیقین
سردار رشید اسلام شهید حسین اسلامی معاون طرح و عمیلیات تیپ مقدس المهدی(عج)در بهمن ماه 1377 در میان عشایر غیور و آزاده شهرستان فسا دیده به جهان گشود
از مبارزات او بر ضد رژیم ستمشاهی که بگذریم او از اولین کسانی بود که در تشکیل نهاد مقدس سپاه شهرستان و مبارزه با اشرار،قاچاقچیان و مزدوران منافق ضد انقلاب گام به میدان مبارزه نهاد.
در عمیلیات های متعددی شرکت جست از جمله عملیات کرخه نور،فتح المبین ،بیت المقدس،رمضانوالفجر1 ،وافجر2 و 4،بدر ،خیبر و بالاخره در عملیات پیروزمند والفجر 8 در جاده فاو-ام القصر بر اثر ترکش خمپاره در تاریخ 26/11/64 به درجه رفیع شعادت نائل آمد و به برادران شهیدش :ستوده ،رفیعی،الوانی ،جوکار و...پیوست.
در دفتر خاطرات شهید راجع به فرزند دلبندش می خوانیم:
به پسرم دروغ نگویید.....به پسرم نگویید به سفر رفته ام..............نگویید من از سفر باز خواهم گشت.....نگویید زیباترین هدیه را به ارمغان خواهم آورد........به پسرم واقعیت را بگویید............بگویید به خاطر آزادی تو پریشان شده است...........بگویید موشکهای دشمن انگشتان پدرت را در سومار دستهای پدرت را در میمک و پاهای پدرت را در موسیان سینه پدرت را در شلمچه چشمهای پدرت را در هویزه حنجره پدرت را در ارتفاعات الله اکبر هزاران خمپاره دشمن سینه پدرت را نشانه رفتنه اند در تمام مرزهای غرب و جنوب اما هنوز ایمان پدرت در تمامی جبهه ها می جنگد ..............به پسرم واقعیت را بگویید .......بگذارید قلب کوچک پسرم ترک بردارد و نفرت همیشه ای از استعامار در آن بجوشد بگذارید پسرم بداند که چرا عکس پدرش را بزرگ کرده اند و چرا مادر دیگر هرگز نخواهد خندید ...چرا گونه های مادر بزرگش همیشه خیس است و چرا پدربزرگش همیشه عصا بدست گرفته است چرا عموهایش محبتی بیش از پیش به او دارند و چرا پدرش به خانه برنمی گردد؟خون پدرت را در رودخانه بهمن شیر و قلب پدرت را در خونین شهر پرپر کرده اند..............بگذارید پسرم بجای توپ بازی نارنجک را بیاموزد و جای ترانه فریاد را بیاموزد و به جای جغرافیای جهمان تاریخ جهانخواران را بیاموزد...هر روز فانسقه پدرش را ببندد هر روز پوتین های پدرش را امتحان کند هر روز اسلحه پدر را روغن کاری کند هر روز با قمقمه پدرش آب خورد.............به پسرم دروغ نگویید....نمی خواهم وادی پسرم قربانی نیرنگ جهانخواران باشد.........به پسرم واقعیت را بگویید می خواهم پسرم دشمن را بشناسد امپریالیسم را بشناسد استعمار را بشناسد ..........به پسرم بگویید من شهید شده ام..........بگذارید پسرم تنها به دریای خون شهیدان هویزه بیندیشد..............
التماس دعا..........یا علی
نویسنده » » ساعت 9:24 عصر روز سه شنبه 88 بهمن 6