بسم رب الشهدا و الصدیقین
محمد کچویی:رئیس زندا نهای ایران که به دست
منافقین به شهادت رسید
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله اشترا من
المونین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه
خداوندا از مومنین جانها و
مالهایشان را می خرد و در مقابل بهشت می دهد.وقتی مرگ حق است و کل نفس ذائقه الموت
و تمام نفوس خواهند مرد و بهترین نوع مردن شهادت در دراه خدا می باشد شهادت را
انسان انتخاب می کند و مردنی بر اساس انتخاب می باشد نه مردنی که بر انسان تحمیل
شود و این بنده سالهاست که خود چگونه مردن را انتخاب کردم که امیدوارم خداوند نصیبم
کند و چنین است که کسانی از مرگ می ترسند که از اعمال گذشته خود وحشت دارند و کسیکه
اعمال نیکو انجام داده باشد آرزو دارد هر چه سریعتر نتیجه اعمال درست خود را ببیند
و دنیا بمنزله محل زراعت می باشد و مرگ پلی بین این دنیا و آن دنیا می باشد و در آن
هر چه زراعت کرده باشد درو می کند.
و این مطلب را هم لازنم می دانم در وصیت نامه
خود بنویسم که با توجه به اینکه خیلی ها با مرامهای مختلف ادعای حق بودن را دارند
لکن حق یک چیز بیشتر نیست و به نظر من اختلاف سر معیار ها می باشد و برای من معیار
قرآن و پیغمبر و ائمه و ولایت فقیه و در حال حاضر امام خمینی م یباشد و جز این حق
نمی باشد و شدیدا معتقدم که مجاهدین خلق با توجه به معیار های باطلی که دارند ناحق
ترین و باطل ترین گروها هستند اگر هدایت شدنی هستند خداوند آنها را هدایت کند و
گرنه نابود کند و معتقدم بدترین دشمن در حال حاضر برای جمهوری اسلامی که حاصل خون
بیش از 70 هزار شهید می باشد همین مجاهدین هستند.
والسلام علی من اتبع
الهدی
محمد کچویی 26/8/59
شهید محمد کچویی
فرزند:رمضان
محل
تولد:تهران
سال تولد:5/5/1329
محل شهادت:تهران.زندان اوین(ترور توسط
منافقین)
محل مزار:گلزار بهشت زهرا(س) تهران قطعه 24 ردیف 145 شماره 7
نویسنده » » ساعت 12:0 صبح روز دوشنبه 89 فروردین 30
درد خانهنشینی پدر را در اواخر جنگ به
خوبی احساس میکردم
در اواخر جنگ تحمیلی به خاطر برخی شرایط، پدر
بدون سمت، غریبانه در خانه بودند؛ دلشان میخواست در جبهه باشند ولی
نمیتوانستند و میگفتند «اکنون من غربت حضرت علی (ع) را با تمام وجود درک
میکنم». به خوبی احساس میکردم که پدر چقدر درد میکشد و احساس میکند که
انرژی و توان دارد و میتواند در صحنهها باشد ولی در صحنه نیست و آن طور
که باید و شاید از وی استفاده نمیکنند تا اینکه در اواخر جنگ در عملیات
مرصاد با منزل ما تماس گرفتند؛ پدر در منزل بود و ظاهراً از آن طرف
میگفتند «دشمن دارد، حمله میکند و منافقین ظاهراً جاده را گرفتهاند» پدر
منتظر این نبود که ابلاغیهای صادر شود؛ همان لحظه لباسشان را پوشیدند و
بدون پست راهی جبهه شدند.
فرزند شهید صیاد شیرازی خاطرنشان کرد: من
احساس میکردم که در سالهای آخر دوران دفاع مقدس خیلی به پدر فشار آمده
بود؛ قبول قطعنامه 598 یکی از سختترین و دردناکترین روزهای زندگی پدر بود
و میگفتند «من خیلی خوشحال هستم که من فرمانده جنگ نیستم و در آن پست
نباشم که بشنوم امام خمینی (ره) جام زهر را بنوشد».
.
.
.
*پدرم
برای جاری شدن خطبه عقد توسط رهبری با 14 سکه موافقت کرد
صیاد
شیرازی در خصوص کمک کردن شهید صیاد در امر انتخاب همسر اظهار داشت: یکی از
پررنگترین حضورهای پدر در زندگی من، در امر ازدواج بود. پدر بعد از هشت
سال به خانه آمدند، احساس میکردم با هم غریبه شدهایم. دوستش داشتم ولی
نمیتوانستم آنقدر که باید با ایشان حرف بزنم. ایشان در جلسات متعددی با من
در مقوله ازدواج صحبت میکردند تا بتوانم راحتتر با ایشان صحبت کنم. یک
سال به همین منوال گذشت. معمولاً پدر خواستگاران را به منزل دعوت نمیکرد و
خودشان به محل کار آنها رجوع میکردند و اگر مورد پسند ایشان نبودند،
خودشان جواب منفی میدادند.
وی ادامه داد: پدر در جلسات متعددی با یکی
از مشاوران در خصوص ملاکهایی انتخاب همسر برای من حضور داشتند و در طول
این جلسات ایشان همه نکات را در دفترچه یادداشت نوشته و جمعآوری کرده بود.
همسر بنده تنها کسی بود که توانست از آن شرایط تعیین شده پدر عبور کند
و به منزل ما بیاید.
فرزند شهید صیاد شیرازی افزود: همیشه دوست داشتم
در امر ازدواج با پدر توافق نظر داشته باشیم و روی حرف ایشان حرفی نزنم. یک
هفته قبل از این ملاقات، پدر 4 صفحه از گزارشات از گزینشها را به من
ارائه دادند و گفتند «خودت را آماده کن که در روز معین مهمانان میخواهند
به منزل بیایند» پدر حتی برای برخورد بنده با خواستگار به مشاوره مراجعه
کرده بودند. روزی که قرار بود همسرم به منزل ما آید، خیلی اضطراب داشتم به
قدری که گریه میکردم. پدر به من گفت «دخترم نگران نباش من الان به زیرزمین
[اتاق کارشان بود] میروم و برایت نماز میخوانم و دعا میکنم که اضطراب
نداشته باشی. بالاخره یک دختر باید زمانی ازدواج کند؛ امروز قرار نیست تو
صحبت کنی، فقط خواستگارت صحبت میکند؛ تو فقط ظاهر وی را بپسند.»
دیگر
اضطراب برطرف شد و در جلسه آرامش زیادی داشتم.
وی ادامه داد: پدر حتی
برای تعیین مهریه و تهیه جهیزیه به آیتالله هاشمی در حوزه علمیه چیذر
مراجعه کردند و از ایشان عرف میزان مهریه و جهیزیه را پرسیدند. در 17 سال
گذشته آیتالله هاشمی گفتند «برای بچههای یتیمی که مهریه تعیین میکنیم،
عرف مهریه 110 سکه و جهیزیه حدود 500 هزار تومان است».
صیاد شیرازی
افزود: پدر خیلی دوست داشتند که مقام معظم رهبری خطبه عقد ما را جاری کنند
که شرط این امر این بود که مهریه 14 سکه باشد که پدر بلافاصله مهریه را از
110 سکه به 14 سکه پایین آوردند و گفتند« همان دعایی که آقا برای زندگی شما
میکنند، سبب رونق زندگی شما میشود».
وی بیان داشت: پدرم برای جهیزیه
ملزومات اولیه زندگی را برای من تهیه کردند و گفتند «من به عنوان یکی از
مسئولان مملکتی نمیتوانم خیلی در سطح بالا به دخترم جهیزیه دهم؛ اگر این
کار را انجام دهم تمام شعارها، اعتقادات و ارزشهای من زیر سؤال میرود».
وی
افزود: پدر در مراحل بعدی ازدواج از همسرم نپرسیدند در کجا خانه اجازه
میکنید. در آن فرآیند پدرم خیلی خوب عمل کردند و گاهی اوقات به همراه
همسرم آن دوره را مرور میکنیم، همسرم به من میگویند «آیا برای دختر من
خواستگار بیاید من هم میتوانم توکل پدر را داشته باشم که بدون در نظر
گرفتن مادیات و فقط با در نظر گرفتن معنویات، ایمان و نیروی بالقوه دخترم
را به ازدواج او در آورم؟» در واقع بزرگترین میراث پدر، انتخابی بود که
ایشان در انتخاب همسر برای من داشتند.
.
.
.
* شهید صیاد
همیشه احساس میکرد از غافله شهدا جا مانده است
صیاد شیرازی در
پاسخ به این سؤال که تاکنون اتفاق افتاده بود که آرزو کنید شهید صیاد
کارمند معمولی بودند و ساعات بیشتری در کنار شما بودند، اظهار داشت: این
اتفاق شاید برای مادر میافتاد ولی برای ما نه. پدر با اینکه در منزل حضور
نداشتند ولی حضور داشتند و همیشه احساس میکردیم که حواسشان به کارهای ما
جمع است. پدر خیلی منظم بودند؛ با حضور ایشان در منزل مقید بودیم و بعضی
اوقات بدمان نمیآمد که پدر به مأموریت رود.
وی بیان داشت: در طول سال
به همراه پدر 2 بار به مسافرت میرفتیم و ایشان به رسیدگی و سرکشی
میپرداختند. پدر دوست داشتند به شهرهای مختلف کشور سفر کنیم و سفرهایمان
در نهایت یک هفته طول میکشید. علاوه بر این ایشان هر سال به مناطق جنگی
میرفتند. یکبار به همراه همسرم سفر به مناطق جنگی و بازدید از مناطق، شوش،
دزفول، اهواز، خرمشهر، با پدر داشتیم و پدر حافظه فوقالعاده قوی داشتند و
با حالت خاصی رویدادها را روایت میکردند.
فرزند شهید صیاد شیرازی
افزود: عملیات بیتالمقدس برای پدر یادآور روزهای سخت آن دوران بود و
میگفتند که یک ماه تمام درگیر اینجا بودیم و مسافت طولانی را به ما نشان
میدادند و میگفتند «رزمندگان مجبور بودند این مسافت طولانی را پیاده طی
کردند» و همسر بنده هم که دورهای در مناطق جنگی بودند با پدر خاطرات مناطق
جنگی را تداعی میکردند.
وی اضافه کرد: در مجموع پدر خرمشهر و شلمچه
را خیلی دوست داشتند به طوری که یک هفته قبل از شهادت به شلمچه رفتند؛ با
توجه به عکس هایی که ایشان در آنجا گرفته بودند، نگاهشان در منطقه نگاه
خاصی بود. پدر همیشه در مناطق جنگی میگفتند «من از این شهدا شرمنده هستم
آنها رفتند و من ماندهام. من نمیدانم آیا لیاقت نداشتم» همیشه این حس با
ایشان بود که من از غافله شهدا جا ماندهام.
.
.
.
* خواب
مادر برای دیدار پدر با امام (ره) تعبیر شد
صیاد شیرازی ادامه
داد: در هر مقطع زمانی افرادی حضور دارند که خیلی مخلص هستند و برخی افراد
نمیتوانند چنین حسی را بپذیرند و اجازه نمیدهند این افراد کار کنند و
زیرا اخلاص این افراد بزرگترین خطر برای آنها محسوب میشود. احساس میکنم
پدر در شرایطی این چنینی قرار گرفتند و ما هیچ وقت بدگویی از فرد را از
زبان پدر نشنیدیم و گاهی اوقات که پدر سکوت میکردند ما متوجه میشدیم که
اتفاقاتی افتاده است که ایشان نمیخواهند صحبت کنند و میگفتند «اگر هرگونه
شکافی بین ماست نباید دشمن متوجه شود تا سوءاستفاده کند». پدر گنجینه
اسرار بودند حتی پیش ما هم حرفی نمیزدند.
وی ادامه داد: در یک سال آخر
جنگ تحمیلی، حتی اجازه نمیدادند که پدر با امام خمینی (ره) دیداری داشته
باشند. این موضوع برای پدر خیلی سخت بود به طوری که منزل ما چند کوچه با
منزل امام خمینی (ره) فاصله داشت و هر چقدر پدر پیغام میدادند تا امام
خمینی (ره) را ملاقات کنند، مسیر سد میشد.
فرزند شهید صیاد شیرازی
یادآور شد: در این میان یک شب مادر خواب دیدند که امام خمینی (ره) کلید
بزرگی به مادر دادند و فرمودند «در مغازه آقای شیرازی بسته است این را
بگیرید، قفلش باز میشود» مادر این خواب را به یکی از نزدیکان امام خمینی
(ره) که در بیت ایشان بودند، تعریف کردند و ایشان هم به امام خمینی (ره)
این خواب را تعریف کردند که امام خمینی (ره) یک وقت ملاقات خصوصی به پدر
دادند و آنجا بود که پدر نماینده امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع شدند.
.
.
.
*نهادینه کردن فرهنگ ولایتپذیری از عمده
فعالیتهای پدرم بود
صیاد شیرازی ادامه داد: عمده فعالیتهای
شهید صیاد، نهادینه کردن فرهنگ ولایتپذیری بود و ایشان در هر جمعی در خط
ولایت قرار گرفتن را پررنگ جلوه میکردند و میگفتند «خطها و جناحهای
مختلف میگذرند ولی کسی که ماندگار است، ولایت است و رهبری کسی است که
میتوانیم به ایشان اقتدا کنیم؛ ولایت تنها خطی است که تا ظهور آقا امام
زمان (عج) در دسترس بوده و میتوانیم از ایشان پیروی کنیم»
وی اظهار
داشت: زمانی که پدر با مقام معظم رهبری دیداری داشتند، در دفترچه یادداشت
بیانات ایشان را یادداشت میکردند و شب که به منزل میآمدند در اخبار و
تلویزیون، صحبتهای آقا را با تمام وجود گوش میکردند، گویی که برای نخستین
بار، پای صحبتهای ایشان نشستهاند و ساعاتی از شب هم برای یادداشتبرداری
از بیانات آقا وقت میگذاشتند و میگفتند «من به این معتقدم که نباید
لحظهای در اجرای اوامر مقام معظم رهبری وقفه بیافتد و اگر فردا صبح در محل
کار رفتم، باید اوامر ایشان جزو سرلوحه کارهایم باشد که اگر فردای قیامت
از من بازخواست شد، سربلند باشم و بگویم که در اجرای فرامین رهبرم، لحظهای
کوتاهی نکردم».
.
.
.
* پدر معتقد بودند در بازی فوتبال
توکل مشکلات را حل میکند
فرزند شهید صیاد شیرازی بیان داشت:
پدرم ورزش فوتبال را خیلی دوست داشتند و میگفتند «اگر فوتبال را به دست من
بسپارند، کاری میکنم که بازیکنان همیشه پیروز باشند» و ادامه میدادند
«اگر در فوتبال به بحث مذهب و توکل به خدا توجه شود، خیلی از مسائل
بازیکنان حل میشود».
.
.
.
*عیدغدیرخم و آخرین دیدار با
پدر
صیاد شیرازی ادامه داد: روز عید غدیرخم وقتی به منزل رفتیم،
پدر به دیدار آقا رفته بودند؛ مادر گفتند «پدر درجه سرلشکری گرفتهاند و
قرار است که روز 29 فروردین مصادف با روز ارتش، آن را دریافت کنند» ما خیلی
خوشحال شدیم چون همیشه منتظر بودیم که پدر درجه بالاتری بگیرد. زمانی که
پدر به منزل آمدند، گلدان خریده بودند، گلدان را به مادر دادند و گفتند
«این به پاس زحمات شما برای تلاش در زندگی و تربیت فرزندان است» به پدر
گفتیم «پدر خدا را شکر درجه گرفتید؛ شیرینی بدهید» پدر با لبخند تشکر کردند
و گفتند «خوشحالی من به خاطر این است که لحظهای که آقا میخواهند درجه را
بر دوش من بگذارند، احساس میکنم که آقا از من راضی هستند وقتی ایشان از
من راضی باشند، امام زمان (عج) از من راضی هستند و همین برای من کافی است؛
نفس درجه برای من اهمیتی ندارد».
وی ادامه داد: لحظاتی بعد، پدر دستشان
را در جیبشان کردند و 500 تومان به هر کدام از ما دادند. این 500
تومانیها را به مناسبت عیدغدیرخم از آقا گرفته بودند و به ما گفتند این
پول تبرک است، نگه دارید.
فرزند صیاد شیرازی ادامه داد: پدر در آن روز
صحبتهای مختلفی کردند که ربطی به آن روز نداشت و میگفتند «من از زمانی که
نماز و روزه به من واجب شد 3 بار تا الان اعاده کردم و در مأموریت یا جنگ
بودم و درست نتوانستم این واجبات را به جا بیاورم و اکنون هیچ حقی بر گردنم
نیست؛ نه قرضی دارم و نه نماز و روزه قضا». پدر میگفت «اگر امروز مرا از
کار بیکار کنند، هیچ دغدغهای ندارم، میروم در یک گوشه کتابفروشی میزنم
و تمام کتابهایی که در پایین در کتابخانه دارم، مطالعه میکنم چون هیچ
وقت نتوانستم وقت مناسبی برای مطالعه این کتابها بگذارم».
فرزند شهید
صیاد شیرازی گفت: فردای عید غدیرخم خبر دادند که مادربزرگم(مادر صیاد
شیرازی) از مکه آمدهاند و بیمار هستند و پدر به مدت یک هفته به مشهد رفتند
و ما یک هفته پدر را ندیدیم تا اینکه ساعت 6 صبح روز شنبه مورخ 21 فروردین
1378 مادر با ما تماس گرفتند که پدر به شهادت رسیده است.
* نماز
اول وقت، ولایتپذیری و مدیریت رمز موفقیت پدر بود
وی بیان
داشت: احساس میکنم خداوند مرگ پدر را به بهترین شکل رقم زد. زمانی که
ایشان به شهادت رسیدند وصل محرم و صفر شد و تا چهلم ایشان هر شب در منزل
ایشان مراسم زیارت عاشورا، دعای توسل شبهای جمعه دعای کمیل، برگزار میشد و
گویی برنامهها مدیریت شده بود.
صیاد شیرازی خاطرنشان کرد: نخستین
توصیه ایشان به ما نماز اول وقت و توکل به خدا بود و این قضایا در نگاه
ایشان خیلی پررنگ بود؛ علاوه بر این 2 مورد مبحث مدیریت، برنامهریزی، نظم و
تربیت، اراده و پشتکار رمز موفقیت ایشان در امور زندگی بود و روی هم رفته
ایشان به ولایتپذیری خیلی پایبند بودند. اگر اکنون که تشخیص حق از باطل
کمی سخت است، ایشان در قید حیات بودند، قطعاً وظیفه خود را در مسیر ولایت
انجام میدادند.
متن کامل مصاحبه را اینجا ببینید
http://www.bultannews.com/pages/?cid=24042
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 11:54 صبح روز سه شنبه 89 فروردین 24
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ستایش خدای
عزوجل را که مرا از امت محمد ( ص ) و شیعه علی ( ع ) قرار داد و سپاس خدای را که با
آوردن حق از ظلمت به روشنایی و از طاغوت نجاتم داد و مرا از کوچکترین خدمتگزاران به
اسلام و انقلاب اسلامی قرار داد . امیدوارم که خداوند متعال رحمت خود را نصیب بنده
گناهکار خود بفرماید و مرا به آرزوی قلبی خود یعنی شهادت فی سبیل الله برساند که
تنها راه نجات خود میدانم و آرزوی دیگرم این است که اگر خداوند شهادت را نصیب بنده
گناهکار خود کرد دوست دارم با بدنی پاره پاره به دیدار الله و ائمه معصومین بخصوص
سیدالشهداء ( ع ) بروم .
من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانه
روز در اختیار این انقلاب گذاشتم چون خود را بدهکار انقلاب و اسلام می دانم و
انقلاب اسلامی گردن بنده حق زیادی داشت که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن
را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشد .
پدر و مادر و همسر و
برادران و خواهران و آشنایانم مرا ببخشند و حلالم کنند و اگر نتوانستم حقی که بر
گردن من داشتند ادا کنم عذر می خواهم برای پدر و مادر و خواهران و برادرانم از
خداوند طلب صبر می نمایم و امیدوارم تقوا را پیشه خود قرار دهند از همسرم عذر می
خواهم که نتوانستم حقش را ادا کنم و چه بسا او را اذیت فراوان کردم و از خداوند طلب
اجر و رحمت برای او می کنم که در مدت زندگی صبر زیاد بخاطر خداوند انجام داد و
رنجهای فراوان کشید از تمام اقوام و آشنایان و دوستان طلب حلالیت و التماس دعا دارم
. به علت وضعیت جنگ مدت سه سال که در جبهه بودم نتوانستم امر واجب خدا یعنی روزه را
انجام بدهم . همچنین در رابطه با خرید خانه به مبلغ 223 هزار تومان از علی تاجیک و
65 هزار تومان از حسین کاوکدو و 10 هزار تومان از حاج محمد علی دولابی قرض کردم و
مبلغ 30 هزار تومان از همسرم که خانه برای همسرم می باشد و موتورم را برای جبهه در
نظر گرفتم .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
کاظم نجفی
رستگار
ساعت 9 شب مورخ?/??/????شرق بصره ( جفیر )
فرزند اصغر
تاریخ
ولادت – ?/?/????
محل ولادت – شهرری
تاریخ شهادت – ??/??/????
محل شهادت
– مجنون
محل شهادت – مجنون
محل دفن – گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) – قطعه ??
ردیف ?? شماره ??
نویسنده » » ساعت 12:16 عصر روز پنج شنبه 89 فروردین 19