آن روز با رمز یا حضرت رقیه ( س ) به راه افتادیم . خیلی عجیب بود ماشین کنار یک خرابه خاموش شد . به آقا جعفر گفتم : رمز یا رقیه ( س ) است و این هم خرابه ، حتماً شهید پیدا می کنیم . کنار جاده دو شهید پیدا شد و من هم روضه خرابه شام خواندم . گفتم یک شهید دیگر هست ، باید پیدا شود . خیلی گشتیم ، اثری نبود . خبر رسید که دو پیکر دیگر نیز پیدا شد . به راه افتادیم . وقتی پیکرها را دیدیم ، یکی از آنها جسد یک عراقی بود . به آقا جعفر گفتم : « رمز : دختر سه ساله – محل کشف : کنار خرابه – تعداد شهید : سه تا به تعداد سن حضرت رقیه ( س ) »