>
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



راننده بلدوزری که شکارچی تانک شد - تفحص شهدا

خادمین شهدا
راننده بلدوزری که شکارچی تانک شد - تفحص شهدا
شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر و اجعلنامن خیرانصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه ************** باکی از این نداریم که شهادت نصیب عزیزان ما شده است. این یک شیوه ی مرضیه ای است که در شیعه ی امیرالمؤمنین از اول پیدایش اسام تاکنون بوده .من در میان شما باشم یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد، نگذارید پیش کسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند. امام خمینی قدس سره ************* شهید حمید باکری جانشین فرماندهی لشکر 31 عاشورا بود و چه زیبا گفت از دوستانش که دراین سال های بعد از جنگ چگونه خواهند شد!! دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا می رسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته می شوند: دسته ای به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از گذشته خود پشیمان می شوند!! دسته ای راه بی تفاوتی را بر می گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند!!! دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها دق خواهند کرد!!! پس از خدا بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید . چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود!!!
راننده بلدوزری که شکارچی تانک شد - تفحص شهدا وصال ؛ پایگاه جامع وب نوشته های  جهادگران فضای مجازی ما می توانیم www.it-help.blogfa.com
بیانیه جنبش حمایت از تهیه کننده برنامه سمت خدا
تماس با نویسنده

موضوعات مطالب
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گلایه‌ . 8 سال دفاع مقدس . انتفاضه سایبری . ایران . بانه . بیانیه . بیمارستان . پیرترین رزمنده دفاع مقدس . پیکر مطهرش . تنها زن . تیم اطلاعات عملیات . جبهه وبلاگی غدیر . جبهه وبلاگی غدیر اعلام کرد جنبش سایبری من به دانشجوی پولی معترضم . جنبش سایبری بصیرت حسینی . جنبش سایبری علمداران بسیج» . حاج حسین خرازی . حاج صفرقلی رحمانیان . حاج عباس کریمی . حماسه حضور زنان . حماسه دفاع . حماسه هویزه . حماسه هویزه و تأثیر آن . خاطرات رهبر انقلاب . خشونت سانسور شده . داشتیم میرفتیم کربلا اتوبوس مان را منفجر کردند ..... . دانلود مداحی شهدا . دفاع . دلاور مردان . رهبری . روایت . روز قدس . روند جنگ عراق علیه ایران . روند جنگ عراق علیه ایران (1) . زریبافان . زنان . زیبا و دلنشین . سالگرد شهادت . سالم پیدا شد . سردار بزرگ اسلام . سردار سرلشکر احمد کاظمی . شرمنده . شهدا . شهید . شهید امیر حاج امینی . شهید غلامرضا یزدانی . شهید قاسم نصرالهی . شهید همت . شهید کبیری . عملیاتها . عکس اسرای ایران در عملیات بدر . فرمانده سپاه . فرمانده لشکر محمد رسول الله(ص) . فسا . گلعلی بابایی . لحظه شهادت . لیست کامل . محمد مهدی کاظمی . محمدعلی شاه ، افغانستان ، جبهه ، جنگ ایران و عراق ، مجاهد ، زندا . ناگفته هایی از زنان . هشت دفاع مقدس . هشتم اسفندماه . همسران سرداران شهید . وصیت نامه . ولایت فقیه . یادواره وبلاگی . یک فرزند شهید . کمپین، حامیان توافق خوب .
آرشیو وبلاگ
آرشیو مرداد ماه87
آرشیو شهریور ماه 87
آرشیو مهر ماه 87
آشیو آبان ماه 87
آرشیو آ ذر ماه 87
آرشیو دی ماه 87
آرشیو بهمن ماه 87
آرشیو اسفند ماه سال 87
آرشیو فروردین ماه 88
آرشیو اردیبهشت ماه 88
آرشیوخرداد ماه 88
آرشیو تیر ماه 88
آرشیو مرداد ماه 88
آرشیو مهر ماه 88
آرشیو آبان ماه 88
آرشیو آذر ماه 88
آرشیو دی ماه 88
ارشیو بهمن ماه 88
آرشیو اسفند ماه 88
آرشیو فروردین ماه 89
آرشیو اردیبهشت 89
آرشیوخرداد ماه 89
آرشیو تیر ماه 89
آرشیو مردادماه 89
آرشیو شهریور ماه 89
آرشیو مهر 89
آرشیو آبان 89
آرشیوآذر ماه 89
آرشیو دی ماه 89
آرشیو بهمن ماه89
آرشیو اسفندماه89
آرشیو فروردین ماه 90
آرشیو اردیبهشت ماه 90
آرشیو خرداد ماه 90
آرشیو تیر ماه90
آرشیو مرداد ماه 90
آرشیو شهریور ماه90
آرشیو مهرماه 90
آرشیو آبان ماه 90
آرشیو آذر ماه90
آرشیو دی ماه 90
آرشیو بهمن ماه 90
آرشیو اسفند ماه 90
آرشیو فروردین ماه 91
آرشیو اردیبهشت ماه 91
آرشیو خرداد ماه 91
آرشیو تیر ماه 91
ارشیو مرداد ماه 91
آرشیو شهریورماه 91
آرشیو مهر ماه 91
آرشیو آبان ماه 91
آرشیو آذرماه 91
آرشیو دی ماه 91
آرشیو بهمن ماه 91
ارشیو اسفند ماه 91
آرشیو فروردین ماه 92
آرشیو اردیبهشت ماه 92
آرشیوخرداد ماه 92
آرشیو تیر ماه 92
آرشیو مرداد ماه 92
آرشیو شهریورماه 92
آرشیو مهر ماه 92
آرشیو آبان ماه 92
آرشیو آذر ماه 92
آرشیو دی ماه 92
آرشیو بهمن ماه 92
ارشیو اسفند ماه 92
آرشیو فروردین ماه 93
آرشیو اردیبهشت ماه 93
آرشیو خردادماه 93
آرشیو تیرماه 93
آرشیو مهرماه 93
آرشیو آذر ماه 93
آرشیو فروردین ماه 94


لینکهای روزانه
آپدیت نود 32 [1]
[آرشیو(1)]



لینک دوستان
عاشق آسمونی
EMOZIONANTE
شین مثل شعور
آخرالزمان و منتظران ظهور
پوکه(با شهدا باشیم)
سجاده ای پر از یاس
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
بچه مرشد!
ای نام توبهترین سر آغاز
****شهرستان بجنورد****
..:: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ::..
فانوس به دست.... ازتاریکی ها...رهسپاربه سوی نور
قهرمان من
.: شهر عشق :.
وبلاگ مهربان
بوی سیب
ایران اسلامی

بچه های خدایی
شبستان
سه قدم مانده به....
عشق
یادداشت های من
توشه آخرت
ترخون
سیاه مشق های میم.صاد
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
شکیبا
قتیل العبرات
کیمیا
کشکول
واژه های باران
سیرت
صل الله علی الباکین علی الحسین
وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی
نیم پلاک
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور - واحد دررود
سونامی
جامع ترین وبلاگ خبری
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
گروه رزمی کاران ذوالـــفقار. (درچه)
مناجات با عشق
سرباز ولایت
نه آبی .. نه خاکی
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
مطلع مهرورزی ومحبت
صراط مبین
قرآن
* امام مبین *
دوستانه
دکتر علی حاجی ستوده
وبلاگ خبری تحلیلی مبارز جوان
انا مجنون الحسین
حباب هایی از ح ق ی ق ت
یکی بود هنوزهم هست
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
بسیجی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
گذر دوست
امتداد قاصدک
مجنون الحسین
سیب های کال
منتظر
مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان
اجلاسیه سرداران و 14600 شهید استان فارس
آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
سرافرازان
تارنما
نیم پلاک یعنی شهید
::::: نـو ر و ز :::::
مرد آبا دانی(جانباز عطشانی)
کانون فرهنگی اهل البیت(ع)
پلاک طلائی
مردمی ترین رئیس جمهور
طلاییه
شهید حاج عماد
هویزه
جنبش سبز علوی
یا رب الحسین
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا
پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان
وبلاگ حاج حسین خرازی
پایگاه اینترنتی ماوا
عروج، دل عاشق می طلبد
تا شهدا با شهدا
بصیرت در قرن 21
پایگاه شهید دوران
ملکوت
انجمنی( اسد زاده)
عاشق آسمونی
EMOZIONANTE
شین مثل شعور
آخرالزمان و منتظران ظهور
پوکه(با شهدا باشیم)
سجاده ای پر از یاس
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
مهندس محی الدین اله دادی
بچه مرشد!
ای نام توبهترین سر آغاز
****شهرستان بجنورد****
..:: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ::..
فانوس به دست.... ازتاریکی ها...رهسپاربه سوی نور
قهرمان من
.: شهر عشق :.
وبلاگ مهربان
بوی سیب
ایران اسلامی

بچه های خدایی
شبستان
سه قدم مانده به....
عشق
یادداشت های من
توشه آخرت
ترخون
سیاه مشق های میم.صاد
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
شکیبا
قتیل العبرات
کیمیا
کشکول
واژه های باران
سیرت
صل الله علی الباکین علی الحسین
وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی
نیم پلاک
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور - واحد دررود
سونامی
جامع ترین وبلاگ خبری
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
گروه رزمی کاران ذوالـــفقار. (درچه)
مناجات با عشق
سرباز ولایت
نه آبی .. نه خاکی
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
مطلع مهرورزی ومحبت
صراط مبین
قرآن
* امام مبین *
دوستانه
دکتر علی حاجی ستوده
وبلاگ خبری تحلیلی مبارز جوان
انا مجنون الحسین
حباب هایی از ح ق ی ق ت
یکی بود هنوزهم هست
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
بسیجی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
گذر دوست
امتداد قاصدک
مجنون الحسین
سیب های کال
منتظر
مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان
اجلاسیه سرداران و 14600 شهید استان فارس
آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
سرافرازان
تارنما
نیم پلاک یعنی شهید
::::: نـو ر و ز :::::
مرد آبا دانی(جانباز عطشانی)
کانون فرهنگی اهل البیت(ع)
پلاک طلائی
مردمی ترین رئیس جمهور
طلاییه
شهید حاج عماد
هویزه
جنبش سبز علوی
یا رب الحسین
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا
پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان
وبلاگ حاج حسین خرازی
پایگاه اینترنتی ماوا
عروج، دل عاشق می طلبد
تا شهدا با شهدا
بصیرت در قرن 21
پایگاه شهید دوران
ملکوت
انجمنی( اسد زاده)
عطش عشق
وبلاگ قالب
قالب سازمذهبی

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
  ربات مسنجر قافله شهداء - طرحی نو
لوگوی وبلاگ
راننده بلدوزری که شکارچی تانک شد - تفحص شهدا



لوگوی دوستان













آمار بازدید

کل بازدیدها : 533841

بازدیدهای امروز : 53

بازدیدهای دیروز : 39

 RSS 

   

نیروهای سپاه و بسیج هم که تازه از عملیات فارغ شده بودند و پراکنده بودند. با دستور فرمانده ها همین تتمه نیروها به سمت تانک‌ها رفتند و شروع کردند به شلیک کردن.

 نیروهای یگان فنی و جهاد، بخصوص راننده‌های لودر و بولدوزر، جزو نیروهای خط شکن جبهه بودند. یعنی کنار بقیه بچه هایی که راه را برای عملیات هموار می کردند، به دل خطوط دشمن می زدند. همیشه قبل از شروع عملیات، نیروهای فنی باید به جلو می رفتند و مسیرهایی را انتخاب می کردند که در حین عملیات بتوانند در اسرع وقت خودشان را به مناطق سوق الجیشی برسانند و خاکریزهای عملیات را بزنند. به همین جهت از دو یا سه شب قبل از عملیات، مسیرهایی که توسط نیروهای اطلاعات عملیات مشخص می شدند، به نیروهای مهندسی داده می شد و نیروهای مهندسی مسیرها را بررسی می کردند و اگر لازم می دیدند، چند دستگاه لودر یا بولدوزر مامور می کردند که خودشان را از مسیرهایی که دشمن نمی توانست ردیابی کند به منطقه عملیاتی برسانند و لا به لای خطوط دشمن، در جای دنج مخفی بشوند تا در شب عملیات وارد عمل بشوند. یعنی نیروهای خودی زمانی وارد کار می شدند که نیروهای یگان فنی چند ساعت یا حتی یکی دو روز قبل از آن، در خطوط دشمن منتظر آنها بودند. عملیات که شروع می شد و بچه ها حمله می کردند، نیروهای مهندسی در دل دشمن شروع به زدن خاکریز می کردند. وقتی نیروهای خودی به نیروهای مهندسی می رسیدند، خاکریز زده شده بود. ساختن خاکریز یعنی تثبیت و رسمیت تسخیر منطقه به دست نیروهای ما. عراق معمولا بعد از هر عقب نشینی، نیروهای خودش را در یک فاصله مناسب سازماندهی می کرد و شروع می کرد به ریختن آتش روی ما و پاتک زدن و همیشه دنبال یک خلا یا جای خالی در خاکریزها می گشت. خاطرات این خط شکن های بی اسلحه، جدا از اینکه خیلی جذاب و شنیدنی هستند، خاطرات بکری هستند که کمتر به آنها توجه شده است. اهمیت خاطرات آنها آنجا بیشتر می شود که می فهمیم نیروهای فنی و منهدسی جنگ، جزو اولین نیروهایی بودند که در عملیات‌های جنگی ما علیه عراق، به همراه نیروهای خط شکن، به دل خطوط دشمن می زدند. آن هم بی اسلحه! آنچه در ادامه می خوانیم، خاطره ای است از سید سعید میربابایی که با لباس نیروهای فنی مهندسی جهاد، سال‌ها بر روی بولدوزر علیه عراق جنگید:

 

دو سه متر خلاء در خاکریز برای عراق حکم دروازه ورودی را داشت. یعنی با آتش سنگین خودش کاری می کرد که این دو سه متر به ده متر تبدیل می شد. بعد وقتی بین نیروها فاصله می انداخت و ارتباط بچه ها از هم قطع می شد، عراق سعی می کرد از همان نقطه وارد خاکریز ما بشود و آن موقع بود که احتمال سقوط بچه ها زیاد می شد. بعضی از بچه های یگان فنی واقعا جسور بودند. مثلا در مهران یکی از بچه ها بود – به اسم جعفرقیدرلو که بعدا توی عملیات کربلای 5 شهید شد -  که وقتی دید دشمن خیلی دارد جسارت می کند و خاکریز هر آن دارد بازتر می شود، بولدوزرش را از خاکریزی که سرتاسر زیر آتش بود رد کرد و رفت آن طرف خاکریز و پشت به دشمن شروع به جمع کردن و بستن فاصله بین خاکریز ها کرد.
 
فرمانده های ما مانده بودند این پسر چه کار دارد می کند. اولش هم واقعاً عصبانی شدند که وقتی دو سه تا نیروی فنی و راننده بولدوزر بیشتر نداریم، چرا این کار را می کند. اما بعد که کار تمام شد و خاکریز بسته شد، همه فرمانده ها ریختند دور و برش و با او روبوسی کردند.
 
یادم می آید که روز اول عملیات کربلای یک بود و با اینکه عملیات از اوایل شب شروع شده بود، ولی چون تجهیزات و امکانات عراقی ها در منطقه مهران فوق العاده سنگین بود و در مسیر چند تا میدان مین، جلوی خط شکنی ما را گرفته بود، عملا ساعت شش صبح بود که وارد عملیات شدیم. یعنی شروع به کار ما با طلوع آفتاب همراه بود.
 
سیزده چهارده دستگاه لودر و بولدوزر بودیم که از طرف امام زاده حسن مهران به سمت قلاویزان شروع به کار کردیم. از دشمن هم همینطور نیرو بود که اسیر می شد و به عقب منتقل می شد. اول ارتفاعات قلاویزان بود که نیروهای ایران مستقر شدند و ما سریعاً باید خاکریزها را می زدیم. بچه ها سریع پخش شدند و شروع به خاکریز زدن کردند. حالا ساعت شش صبح بود و عراقی ها کاملاً به ما دید داشتند. ما باید حدود یک الی یک و نیم کیلومتر خاکریز توی دشت مهران، از سمت چپ جنوب امام زاده حسن(ع) و رودخانه گاوی مهران احداث می کردیم که رودخانه خیلی گود و عریضی هم هست. ولی هنوز یک متر از این خاکریز را نساخته بودیم که دیدیم تانک‌های دشمن دارند مستقیم به سمت دستگاه‌های ما می آیند.
 
نیروهای سپاه و بسیج هم که تازه از عملیات فارغ شده بودند و پراکنده بودند. با دستور فرمانده ها همین تتمه نیروها به سمت تانک‌ها رفتند و شروع کردند به شلیک کردن. حالا مهمات‌های آنها هم بیشتر در عملیات تمام شده بود و نیرو و مهمات پشتیبانی هم برای آنها نرسیده بود. بعضی از نیروهای ما فقط پنج شش تا گلوله آر پی جی داشتند که هرچقدر می گفتیم شلیک کنید، به حرف ما گوش نمی دادند و می گفتند باید زمانی شلیک کنیم که از خوردن گلوله به هدف مطمئن شویم. و الا گلوله ها هدر می روند و ما مجبوریم با کلاشینکف و ژ-3  نارنجک جلوی آنها بایستیم.
 
دشمن می خواست با تانک‌های خودش نیروهای مهندسی ما را دوره کند. تانک‌های دشمن خیلی به خاکریز نزدیک شده بودند که یکی از بچه های مهندسی به نام جواد موحدی پور که خیلی خبره و تر و فرز بود، آر پی جی یکی از بچه ها را برداشت و با بولدوزر به سمت تانک رفت و عملا جنگ تانک و بولدوزر شروع شد که اتفاقا توی یکی از برنامه های روایت فتح هم نشانش دادند. فاصله اش که با تانک به کمتر از ده متر رسید، از بولدوزر پیاده شد و گلوله آر پی جی را از بغل به تانک کوبید. من آن لحظه داشتم از بالای خاکریز با بی سیم بچه های مهندسی را هدایت می کردم و کاملاً مشرف به این صحنه بودم و دیدم که با زدن این تانک، حدود 36 تا تانک مسیر خودشان را عوض کردند و به سمت رودخانه رفتند. همه آمده بودند در دشت و با آرایش منظم داشتند به سمت خاکریز ما می آمدند که با این حرکت کلاً مسیرشان را عوض کردند. به محض وقوع این اتفاق، شهید دستواره که فرمانده عملیات ما بود با یک جیپ 106 افتادند دنبال تانک های در حال فرار و نیروهای آنها را به رگبار بستند. چند تای آنها را به غنیمت گرفتند.
 
یادم می‌آید که یکی از عراقی ها داشت لنگان لنگان با پای تیر خورده فرار می کرد و بچه ها او را هدف گرفته بودند که دلم سوخت و نگذاشتم بزنندش. در همان لحظه بود که شهید جعفر قیدرلو تصمیم گرفت برود پشت خاکریز و پشت به دشمن خاکریز بزند. چون دیگر بچه های لشگر ثار الله به ما رسیده بودند و ساعت حدود 10 صبح بود که باید کم کم خط را با خاکریز تثبیت می کردیم.
 
توی همین درگیری بود که شهید مهدی تهرانی فرمانده مهندسی ما به شهادت رسید. عراقی ها یکی از تانک های ما را زده بودند و شهید تهرانی با کمک یکی از بچه ها راننده تانک را در حال سوختن از لای لاشه بیرون کشیده بود. توی همین درگیری، گلوله خورد به باک هیدرولیک لودری که شهید تهرانی از بالای آن داشت بچه ها را هدایت می کرد. راننده به یک گوشه پرت شد و زنده ماند، اما شهید تهرانی به درجه شهادت رسید.
 
حجم آتش آنقدر زیاد بود که نیروهای زرهی ما را هم زمین گیر کرد. ما خیلی جلوتر از آنها، پشت خاکریز مانده بودیم و نیروهای زرهی ما پانصد ششصد متر عقب تر از ما داشتند زیر آتش به سمت ما می آمدند.
 
ساعت 10 و 30 دقیقه شده بود و ما دیگر داشتیم خاکریز را تثبیت می کردیم. هنوز مهمات نرسیده بود و فقط یک نقطه خیلی کوچکی حدود 10 متر بین لشگر ثارالله و لشگر حضرت رسول مانده بود که مثل یک شیار خالی مانده بود. این شیار جایی بود که خاک زیادی نداشت و بچه ها نمی توانستند به سرعت این شیار را پر کنند. به اینجا که رسیدیم، شهید ملا آقایی (شهید حجت الله ملا آقایی، فرماندهی مهندسی جنگ جهاد تهران) باقی بچه ها را فرستاد که بروند و فقط من ماندم و او. بچه های تعمیرات هم زیر آن پاتک سنگین شروع کردند به تعمیر دستگاه‌هایی که تیر و ترکش خورده بودند. آنجا هم که تیر و ترکش و خمپاره فراوان بود.
 
ساعت حدود یازده بود که شهید ملاآقایی احساس کرد که یک جای کار می لنگد و احتمال دارد عراق از این شیار 10 متری نفوذ کند. راننده ها هم که یک خط عقب تر رفته بودند. من خودم بالای بولدوزر رفتم و خیلی آرام رفتم به سمت شیار و شروع کردم به بستن فاصله بین دوتا خاکریز. توی همان حین بود که دیدم یک هلی کوپتر عراقی آمد، درست روی محور خاکریز ما و بعد امتداد محور را گرفت و همینطور رفت و بعد در امتداد محور خاکریز لشگر ثار الله و بعد رفت از بالای ارتفاعات قلاویزان دور زد و برگشت به سمت نیروهای خودشان. نه شلیکی، نه گلوله ای.
 
با تعجب به شهید ملاآقایی اشاره کردم که چه بود؟ شهید ملا آقایی گفت که این هلی کوپتر برای گرفتن گرای ما آمده بود. حرف از دهان شهید ملا آقایی بیرون نیامده بود که دیدم آتش به سمت من سنگین شد. من خیلی گاز هم نمی دادم که دود بولدوزرم معلوم نشود. پشت خاکریز را هم گود کرده بودم که زیاد توی خطر نباشم. بی خبر از اینکه دو سه تا تانک را مامور از بین بردن من و خاکریز کرده بودند. از اینطرف من توی گودی پشت خاکریز، خاک می ریختم روی خاکریز و از طرف دیگر، گلوله تانک بود که می خورد به خاکریز و هرچه من جمع می کردم را پخش می کرد. یک لحظه دیدم از بالای سرم همینطور گلوله تانک است که رد می شود. بیل بولدوزر را که بالا بردم تا خاک را تقویت کنم، چند تا گلوله دوشگا به آن خورد و کمانه کرد. عقب که رفتم تا باز خاک جمع کنم، یک گلوله تانک افتاد درست سر جای قبلی من، وسط خاکریز. اینجا بود که شهید ملا آقایی به من گفت که بولدوزر را ده متر جا به جا کنم. چون گرای من را توی خاکریز گرفته بودند و احتمال گلوله خوردنم خیلی زیاد بود. من دیدم که طول این شیار به ارتفاع یک متر بالا آمده و بچه ها دیگر می توانستند خمیده از آن رد بشوند، کار را رها کردم. بولدوزر را توی یک جان پناه قایم کردم و خودم را با موتور به عقب رساندم. یعنی حتی امکان آن هم نبود که پیاده یا با خود بولدوزر برگردم عقب. بسکه آتش سنگین بود.
 
*احمدرضا امیری سامانی


نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 7:0 صبح روز چهارشنبه 91 خرداد 24